فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 100

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ساعت‌ها و روزها گذشته بود ولی زمان دقیقی در ذهنش نبود و تنها با به‌دست آوردن دوباره هوشیاری به بالا نگاه کرد و همان موجود را دید، موجود اسطوره‌ای زنجیر شده و در حال فریاد زدن.

«آهه»

به‌سرعت حملات دوباره‌ای از سمت موجود شروع شد ولی در این لحظه هازارد فرصت دفاع از خود را داشت در حالی که با تلپورت‌های پی‌درپی به‌سمت دروازه عظیم سالن می‌رفت و سپرهای بسیاری را فرا میخواند.

حملات ذهنی که با تقویت‌ها و سپرهای او سرعتشان آهسته می‌شد ولی حتی پس از گذشت ثانیه‌ها توانستند تأثیر خود را بر او بگذارند.

«چی؟!»

هازارد سیستم را در حال فرار فراخواند تا بتواند کمکی از آن بگیرد ولی سیستم به او پاسخی نمی‌داد.

«چرا؟!»

با آن متوجه شد که پورتال دیگر وجود نداشت و با رسیدن به درب که با هر چه در توان داشت آن را هل می‌داد باز نمی‌شد، به راحتی فهمید سیستم در این مکان به کارش نخواهد آمد.

«لعنت بهت!!!!»

دو مرگ همسان، احضار شیاطین برزخ، چشم خدای مرگ و هر چه در توان داشت را برای احضار و نبرد با این موجود اسطوره‌ای فرا خواند ولی با شوک ناگهانی مواجه شد.

«چرا کار نمی‌کنه؟!»

ماندن در کنار درب در حالی که سپرهای جادویی و باف‌هایش در حال نابود شدن بودند، جادوهایی که با خواندن کتاب‌ها و معلوماتش از تجربه خود آموخته بود حال تنها یار او بودند، هیچ کدام از مهارت و استعدادهای سیستم به کار نمی‌آمدند، تمام آنها گویی در این دنیا پس از آنکه اتصال پورتال به دنیای خود را از دست داد عمل نمی‌کردند.

«این… پایانه؟»

نگاه کردن به حملات ذهنی که در حال شکستن سدهای جادویی یکی پس از دیگری بودند باعث شد تا تمام مانای خود را به کار بگیرد.

«من به این راحتی پایین نمی‌رم!!!!»

تنها عنصر تاریک و مرگ توسط بدن او پذیرفته می‌شد و بدون کمک سیستم نمی‌توانست از عنصرهای دیگر استفاده کند که با آن شروع به فراخواندن حملات فراوان نیزه‌های مرگ و ارواح انتقام جویی کرد آن هم زمانی که سپر کروی اطراف خودش را فرا گرفته بود و برای حمله به‌سمت موجود جهش زد، اگر راه فراری در کار نبود زنده ماندن با دفاع تنها مرگ را به تعویق می‌انداخت، تصمیم به حمله با تمام قوا تنها انتخاب او برای حتی داشتن کمترین شانس برای بقا بود.

«بمیر!!!»

نیزه‌های فراوان به سمت بدن موجود رفتند در حالی که سپر‌هایی را برای دفاع از خود احضار کرد ولی تمام آنها توسط زنجیرهای اطرافش از بین رفتند که باعث فریاد شدید او شد و حملات ذهنی و صوتی بیشتری را فراخواند که تمام سالن را می‌لرزاند.

از طرفی هازارد در حالی که استخوان‌هایش یکی پس از دیگری از شدت حملات صوتی می‌شکستند عصای خودش را رو به جلو گرفت و مانند سد شکنی پیشروی می‌کرد، او نمی‌دانست جمجمه چه موجودی در سر عصا بود از آنکه مقاومتی بسیار وحشتناک داشت تمام استفاده‌اش را کرد.

حملات ذهنی به او با شکستن سپرهای جادویی رسید، مختل کردن تفکرات، تردید، کابوس و … که هازارد را در مرض مرگ قرار داد، او که موجودی از نژاد آندد بود و گفته می‌شد نسبت به حملات ذهنی موصون است، گفته‌ای که اشاره بر موجودی متخصص در حملات ذهنی آن هم با قدرت اسطوره‌ای نمی‌کرد.

با آن تفکراتش را خالی کرد هدف او در مقابلش بود، هدف او یکی و تنها موجود زنجیر شده بود که نمی‌توانست حرکتی بکند.

«نه!!!!!»

حملات او بر روی موجود پایین آمد، او که نمی‌توانست به‌دلیل زنجیرهای محدود کننده و خورنده جادو سپرهای خود را فراخواند مستقیما مورد حمله صدها نیزه مرگ و ارواح انتقام جویی افتاد که پس از برخورد با او انفجاری را تشکیل دادند.

گرد و غبار بلند شده بود و ها...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی