همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 192
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۹۱
وقتی کانگ میرا دوباره چشمانش را باز کرد، در دنیایی متروک بود.
«سلام نونای مهربون!»
در مقابل چشمان او یک کودک خردسال بود که نگاهی دوست داشتنی داشت و نسبتاً آشنا به نظر میرسید. میر با چشمهای گردش به او نگاه میکرد. کانگ میرا به خودش آمد، او را شناخت و سلام کرد.
«سلام میر.»
یومیر، هیولایی که ایلهان بزرگ میکرد و احتمالاً بیش از حد آن را گرامی میداشت. و همچنین کسی که بیش از حد شبیه ایلهان بود. وقتی به مدت طولانی به او نگاه کرد، میر در حالی که سرش را به اطراف میچرخاند گفت:
«فکر کنم نونا به زودی میمیره.»
«آه، ها، گاه.......!»
«ها؟ آه!»
کانگ میرا بالاخره متوجه شد که نایونا را محکم در آغو*ش گرفته. از ترس اینکه موقع پرت شدن درون دروازه جدا شوند او را به سمت خود کشانده بود، اما در راه رسیدن به اینجا هوشیاری خود را از دست داد.
و احتمالاً به همین دلیل بود که نایونا درد میکشید، چون او را خیلی محکم نگه داشته بود.
«متاسفم.»
«*سرفه سرفه سرفه*........»
وقتی کانگ میرا او را رها کرد، نایونا در حالی که به سینهاش را میکوبید، سرفه کرد. کانگ میرا از مظلوم بازی او کمی عصبانی شد، اما یومیر با کنجکاوی به قفسه سینه نایونا نگاه میکرد. قیافهاش آنقدر بامزه بود که حال کانگ میرا بهتر شد.
«نایونا، حالت خوبه؟»
«قلبم به لطف نوازش خشن میرا به لرزه افتاد. فکر میکردم قراره اینطوری بمیرم!»
«خفه شو.»
کانگ میرا نایونا را کنار زد و به اطراف نگاه کرد. با کمال تعجب، این جنگل با درختان انبوه پر شده بود.
«باید همون لحظه که هیولاهای بوزینه شکل از دروازه بیرون اومدن متوجه میشدی.»
«افکارم رو نخون.»
هیچ هیولایی در اطرافشان وجود نداشت. نه، به طور دقیق، هیچ هیولای دشمنی در اطراف وجود نداشت. از جمله متحدان، میر، چهار گرگ که اطراف را تماشا میکردند، و چهار «نفر» که آشکارا به تجهیزات ایلهان مسلح بودند، حضور داشتند.
«چطور اینجوری شد؟»
[میر با پنهانکاری هممون رو مخفی کرد و تو رو اینجا آورد. واقعاً استعداد محشری داره....
کتابهای تصادفی



