فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اصیل و خونخوار

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۲۰

جنی شمرد:

- یک.

داشتم بهش می‌رسیدم. خیلی نمونده بود.

- دو.

از جام پریدم و بعد مثل یه حیوون، روی مجسمه شیرجه زدم و جنی داد زد:

- و سه. سه ثانیه. عالیه!

نفس‌نفس‌زنون از روی مجسمه‌ پایین پریدم. سمتشون حرکت کردم و گفتم:

- چرا یه لحظه حس کردم یه حیوون وحشی هستم؟

کامرون ابرویی بالا انداخت.

- چون هستی.

جنی با آرنجش محکم به پهلوی کامرون کوبید که کامرون داد زد:

- وحشی!

و سمتم رو کرد. به جنی اشاره کرد و ادامه داد:

- این رو هم جزء لیستت بکن.

ملکه‌ایزابلا سمتم اومد و گفت:

- خب افسانه، نظرت راجع به خوردن خون چیه؟

متعجب پرسیدم:

- خون؟ الان؟

- چرا که نه!

- پسش نزنم!

جنی گفت:

- نه نمی‌زنی، نترس. رگه‌ی خون‌آشامیت عاشق خونه.

ملکه‌ایزابلا به داخل قصر اشاره کرد و خودش هم راه افتاد. کامرون و جنی هم راه افتادن و من پشت سرشون حرکت کردم.

دنبالشون داشتم به‌سمت قصر می‌رفتم که چشمم به همون کلاغ افتاد که روی قسمتی از برجک‌های قصر نشسته و به من زل زده بود.

نگاهش کردم و بعد سریع سمت ساختمون دویدم.

***

مستخدم قصر، سینی‌ای رو که چهارتا لیوانِ حاوی خون روش بود، روی میز داخل سالن گذاشت و بعد بیرون رفت. به لیوان‌های کریستالی نگاه کردم که قرمزی خون داخلشون برق می‌زد.

جنی گفت:

- از این نگاه...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اصیل و خونخوار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی