فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 47

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر 47 – تبدیل شدن به یک صاحب ساختمان در گنگنام (بخش دوم)

-پوف! نمی‌تونم باور کنم. اینا همش واسه منه.

کانگ‌جون روی مبل نشست و به گزارش مالی که هان یون‌سو به او داده بود، نگاهی انداخت.

ساختمان دی‌فنگ اخیرا 3.2 بیلیون وون فروخته شده بود و ساختمان یوگانگ ارزشی برابر با 7 بیلیون وون داشت.

سالانه 350 میلیون اجاره درآمد وجود داشت.

پس تقریبا ماهی 30 میلیون می‌شد.

پس اگر او همینطور می‌نشست، 30 میلیون وون ماهانه به‌دست می‌آورد.

البته، قیمت نهایی با توجه به سود پرداختی روی 3 بیلیون وام و مالیات‌های درآمد حاصل از اجاره کاهش یافته بود.

اما با این حال، این پول برای ادامه زندگی یک شخص عادی کافی بود.

-لعنت بهش! بخاطر همینه که مردم صاحب قلمرو می‌شن.

کانگ‌جون کمی احساس تلخی کرد.

مردم توی این دنیا متفاوت زندگی می‌کردن.

یکی که تا حد مرگ کار می‌کند شاید به سختی 800 هزار تا 1 میلیون وون به صورت ماهانه به‌دست بیاورد، در حالی که بقیه می‌توانند همینطور بشینند و ماهانه چند صد میلیون پول کسب کنند.

صاحب یک ساختمان بودن بسیار خوب بود.

جونگ کوانگ‌هیون از اول هم بچه پولدار به دنیا آمده بود، اما کانگ‌جون راه و رسم زندگی کردن را از اول بهتر از خیلی‌ها می‌دانست.

بنابراین اون بخاطر صاحب یک ساختمان شدن هم خوشحال و هم رنج کشیده بود.

اگرچه، آن را مفتی به‌دست نیاورده بود.

او جانش را بخاطر جنگیدن با هیولاها و بالابردن سطحش به خطر انداخت.

این غنیمتی بود که اون بخاطر بردن جنگ نصیبش شده بود.

اگر توسط جونگ کوانگ‌هیون شکست خورده بود، الان در جهنم در حال زجر کشیدن بود.

چواراک!

کانگ‌جون به نگاه کردن به داراییش ادامه داد.

230 میلیون سپرده بانکی. فردا به حساب کانگ‌جون منتقل می‌شد.

و 300 میلیون وون سهام و اوراق وجود داشت. این‌ها به عنوان پول نقد وارد حسابش می‌شدند.

این چیزی بود که کانگ‌جون می‌خواست. کانگ‌جون هیچی از سهام و اوراق نمی‌دانست، بهتر بود که بیخیالش شود و به عنوان پول نقد آن را داشته باشد.

آن‌ها روی هم 530 میلیون وون می‌شدند، بهتر بود که از پول برای پرداخت وام بانک استفاده کند.

حالا که او پول داشت، دیگر نیازی نبود که در آینده در فروشگاه کار کند.

-بله. مهارت مدیریت من به طرز تاثیرگذاری افزایش پیدا می‌کنه اگه توی قلمرو خودم استفاده بشه.

گوشیون توی طبقه چهارم ساختمان دی‌فنگ خالی بود.

جونگ کوانگ‌هیون از شر همه مالکان گوشیون‌ها بجز کانگ‌جون خلاص شده بود.

بجای دوباره اجاره دادن اتاق‌ها، او می‌خواست که یک کاسبی راه بندازد. راه اندازی یک کافه به او اجازه می‌داد که مهارت مدیریتی خودش را تقویت کند.

البته، او قصد نداشت که قراردادهای الان را دور بیاندازد.

او تا زمانی که مهلت قرارداد تموم شود به فروختن لباس زیر ادامه می‌داد.

بعد از آن، راه اندازی یک کسب و کار در این منطقه را در نظر می‌گرفت.

او نیازی نداشت که نگران مردم که قراردادشان را تمدید کنند باشد و یک کسب وکار با ثبات می‌شد.

کانگ‌جون به عکس ماشین خارجی در لیست دارایی نگاه کرد.

یک سدان ونتا مشکی کلاس اس.

هرکسی که نگاهش می‌کرد می‌توانست بفهمد که یک ماشین گران قیمت است.

6000 سی سی، درجه 5 سوخت اقتصادی، 6 کیلومتر بر لیتر.

به معنای واقعی کلمه ریختن سوخت توی کف جاده بود.

ماشین رو می‌فروشمش.

راندن همچین ماشین گران قیمتی برایش بار سنگینی بود.

کانگ‌جون اس یو وی رو به سدان ترجیح می‌داد. اگه احتیاجی به ماشین داشت یک اس یو وی می‌خرید.

چند لحظه دست نگه داشت.

لازم نبود که کانگ‌جون ماشین را سریع بفروشد و می‌توانست راجع بهش به آرامی فکر کند....

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی