پادشاه ابعادی
قسمت: 46
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 46 – تبدیل شدن به یک صاحب ساختمان در گنگنام (بخش اول)
ابری سیاه در آسمان پس از فروافتادن جونگ کوانگهیون چرخید.
وورورورو!
به علاوه، صدای غرش رعد و برقی در محیط وجود داشت! کانگجون هیچوقت همچین صدای بلندی از رعد و برق نشنیده بود.
کوا کوا کوانگ! کوا کوان کوانگ!
چه خبر بود؟ آسمون داشت به زمین میافتاد؟
انگار آخر دنیا بود.
سپس رعد و برق ناپدید شد.
صحنه اطراف کاملا تغییر کرد. آسمان پر از ابرهای زیبا شد و زمین یک بیابان.
علاوه بر این، شکل فروپاشیده جونگ کوانگهیون روبهروی کانگجون قرار داشت.
اینجا کجا بود؟
سوسو! سوسوسوسو!
در اون زمان، سایههای سیاه یادبود دروگر جهنم در حضور کانگجون و جونگ کوانگهیون ظاهر شدند.
آنها مودبانه به کانگجون تعظیم کردند. و سپس هم صدا فریاد زدند.
«برنده همه چیز را بهدست میآورد.»
«بازنده همه چیز را به برنده میدهد.»
«تمام اموالی که به شاه هرود تعلق داشت به پادشاه لوکان داده میشود.»
صداهایی به مانند رعد.
سپس پیامی ظاهر شد.
[شما نشان پادشاهی را کسب کردید، انگشتر ویورن.]
[انگشتر ویورن.]
-رتبه: فقط یک
-نشانی جهت نشان دادن پادشاه بودن شما در هوامونگ
-قدرت +5 زمانی که انداخته شود.
-مصون ساختن از ترس و دستپاچگی به هنگام در دست کردن.
-عنوان پادشاه: هرود
این قدرت را 5 تا اضافه میکرد و به فردی که دستش میکرد رهایی از ترس و دستپاچگی میداد.
کانگجون ناخودآگاه آن را در دستش راستش انداخت.
دست چپ او انگشتر اژدهای اهریمنی را داشت! و دست راستش انگشتر ویورن.
کانگجون لحظاتی قفل کرده بود قبل از اینکه از سایهها بپرسد.
«شما کی هستید؟»
یکی از سایهها دوباره تعظیم کرد و مودبانه پاسخ داد.
«پادشاه لوکان! تو به طور طبیعی زمانی که شکست بخوری، خواهی فهمید که ما چه کسانی هستیم. ما از شکست خوردگان متنفر و از برندگان در هراسیم.»
او ادامه داد.
«امروز ما برای جشن اولین پیروزی شما جمع شدیم. اگه بعد از این باز برنده شوید. دیگر ما نخواهیم آمد. تمامی اموال فرد بازنده خود به خود به شما تعلق دارد.»
سایه به صحبت کردن ادامه داد.
«اما اگر شما شکست بخورید، ما را دوباره خواهید دید. امیدوارم که این اتفاق ناگوار هیچوقت نیافتد.»
در همین حال، دو سایه بازوان جونگ کوانگهیون را گرفتند. تمامی سایهها دوباره به کانگجون تعظیم کرده و آرام سخن گفتند.
«ما دیگر میرویم.»
«برایتان آرزوی موفقیت میکنیم.»
آنها جونگ کوانگهیون را به دنبال خود کشیدند.
«اون رو کجا میبرید؟»
یکی از سایهها پس از شنیدن سوال کانگجون دست نگه داشت. او سرش را چرخاند و پاسخ داد.
«فقط یک مکان برای پادشاههای شکست خورده وجود دارد.»
«و اون کجاست؟»
«برنده نیازی ندارد که بداند.»
سایه چرخید و به راهش ادامه داد.
-شاید جهنمه؟
کانگجون ناگهان به یاد حرفهای کایران افتاد.
-یکمی با جهنمی که عموما میشناسیم فرق داره. بجز گناه، مکانیه که بعد از شکست خوردن در جنگ بهش میریم.
-بعد از شکست خوردن، تو باید سالهای غیرقابل تصور زیادی رو در رنج به سر ببری.
بازنده به زندان رفت!
هیچ شکی نبود که جونگ کوانگهیون به اونجا کشیده میشد.
«اوه! شم–شما کی هستید؟ من رو کجا میبرید؟»
صدای جونگ کوانگهیون بود. او بیدار شده بود.
سپس صدای وحشتناکی شنید.
«کوکوکو! مکانی پر از بازندههایی مثه خودت!»
«کاکاکاکات! باید به اونجا بری.»
سایهها شروع به ضربه زدن به جونگ کوانگهیون کردند.
بام بام! بام بام بام!
«آخ! کووااک! آخ! کک- کمک کنید...»
جیغهای ترسناک. جونگ کوانگهیون فریاد دلخراشی زد در حالی که توسط سایهها احاطه شده بود. صحنه مقابل جونگ کوانگهیون محو شد.
«هیوک!»
کانگجون با حالت شگفت زدهای چشمانش را باز کرد.
-این جا؟
تختش در اتاق 307 در استدیو آپارتمان اکو بود.
...کتابهای تصادفی


