فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 169

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و شصت و نهم: به همین خاطر تو و پدربزرگ مو بهم زدین؟!(3)

با فکر کردن به گرگ توی خونه، که در حال جذب انرژی معنوی و بهبود زخم‌هاش بود‌، روان چیویو به طور غریزی همه چیز رو تکذیب کرد. صداش پر از وحشتی بود که خودش از اون خبر نداشت:«نه این اتفاق نمی‌افته.»

گرگش کم‌کم داشت بهتر می‌شد. چطور ممکن بود عقلش رو از دست بده و تبدیل به یه هیولا بشه؟! چطور میتونست انقدر زمان کوتاهی برای زندگی داشته باشه؟! اون....اون داشت حالش خوب میشد.

روان شرم آور اشک ریخت. اون با زور لب‌هاش رو محکم بهم فشار داد تا صدای گریه و هق هقش از دهنش بیرون نیاد.

دانه‌های ریز و مخملی برف به آرومی به پایین می‌افتادند. آسمان نشانه‌هایی از صاف شدن رو نشان می‌داد و مثل قبل، خاکستری و گرفته نبود. حتی بنظر می‌رسید باد زوزه کش هم قراره به زودی متوقف بشه. و با این حال، برای اولین بار، روان چیویو احساس کرد دمای بیرون خیلی سرده.

حتی مادربزرگ رویی که ابروهاش یکم تو هم بود، به آرومی بهش نگاه می‌کرد.

تو هر روز دیگه‌ای یافتن مکانی با یه عالمه سبزیجات مثل اینجا، براش یه رویا بود، اما الان، روان هیچ کدوم از اون شادی و هیجان مورد انتظار رو احساس نکرد.

شکمش گرم بود و بوی گوشت کبابی هنوز بین دندون ها و لبش باقی مونده بود. روان چیویو سعی کرد لب...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی