فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 170

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و هفتاد:اون الان مسیری برای کار کردن داشت. واضحا این یه چیز کاملا خوشحال کننده بود.(1)

روان توی هوا شناور بود. اون به ردیف درختان بید نگاه کرد. روان چیویو از دور دید، که یه نوجوان با یه گوزن لاغر بر روی پشتش، به آرومی به این سمت میاد. اون مرد، خیلی عجیب لباس پوشیده بود. با اینکه هوا کاملا گرم بود، اما اون یه لباس و شلوار پوست حیوانی خیلی ضخیم به تن داشت و چهره‌اش هم رنگ پریده بود.

روان چیویو، دید مرد نزدیک و نزدیکتر میشه. اون بالاخره تونست چهره اش رو تشخیص بده. اون مرد پدربزرگ مو بود.

روان چیویو وقتی که دید موهای پدربزرگ مو در اون سن خاکستری هست، تعجب کرد.

همینطور که موبوگی نزدیکتر میشد، روان دید که خون گوزن روی جویبارهای اطراف می‌چکه.

صدای غرش وحشتناکی از داخل غار اومد. شاید موجود درون غار، توسط بوی خون جذب شده بود و به اونجا اومده بودش.

غرش، شدید و جنون آمیز بود. روان چیویو میتونست بگه که اون موجود گرسنه هست.

با این وجود، روان میدونست که اون صدا برای مادربزرگ رویی هست....

پدربزرگ مو هم اینو می‌دونست. اون اصلا ترسیده بنظر نمی‌رسید و به آرومی و با گام هایی کند به سمت غار رفت.

روان چیویو از پشت سر، پدربزرگ مو رو دنبال کرد. قدم به قدم اونها به غار نزدیک شدند.

بوی قوی منزجرکننده ‌ای به مشام می‌رسید. وقتی که ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی