ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 48
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 48-یوان جو فکر کرد که یه گرگ خیلی شروره.
یوان جو دوباره به حالت نیمه شیطانیاش تبدیل شد. اون هوشیاری شیطانی کمی که داشت رو برای نگاه کردن به جسد اهریمن استفاده کرد. یوان جو متوجه شد یه تکه خز کوچک قرمز رنگ روشن، روی سر اون وجود داره.
خز روی سرش رو به همراه قسمت کرکی دم شیطان برید و قسمتهای تیز بدن اون اهریمن رو جدا کرد. همینطور که از کنار درختهای غول پیکر رد میشد تا به غار برگرده دستهاشو روی اونها میگذاشت و از اونها به عنوان تکیه گاه استفاده میکرد.
اگرچه درحال حاضر ترسناکتر از یه شیطان به نظر میرسید اما نتیجه خیلی بهتر از چیزی بود که انتظار داشت. اون هنوز زنده بود.
یوان جو هیچ تجربهای تو ارتباط با یه زن نداشت و نمیدونست چرا اون قدر به اون انسان اهمیت میده، اون فقط میتونست ناامیدانه تلاش کنه تا برای خودش یه بهونه بیاره.
یوان جو با خودش فکر کرد که اون واقعا یه گرگ شروره. اون به وضوح میدونست قرار نیست برای مدت طولانی عمر کنه.
و هنوز غذای اون دختر رو میخورد و باهاش روی همون تخت سنگی خوابیده بود. حتی با لمس لبهای دختر ازش سواستفاده کرده بود.
واقعا این کارش بیش از حد بود. اون حتی لباسهایی که اون دختر دوخته بود رو با رایحه خودش آل...
کتابهای تصادفی


