ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 47
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ازدواج با مرد شرورِ خوش قلب
چپتر 47-یوان جو فکر کرد که یه گرگ خیلی شروره. (2)
بارش سنگین برف هنوز ادامه داشت و نور ماه به سختی میتونست از لایه سنگین ابرهای برفی عبور کند.
با اینحال، این تاریکی روی یوان جو که از هوشیاری شیطانیاش برای دیدن استفاده میکرد، هیچ تاثیری نداشت. از زمانی که پرده پوست حیوانی غار رو پایین داده بود کاملا به فرم شیطانیاش در اومده بود.
برای بیشتر مردم، تحریک کردن شیطانی که میخواست به درجه سه برسد، ایده بدی است. اما اگه تو گذشته این شیطان رو ملاقات میکرد، میتونست در عرض چند ثانیه اون رو بکشه.
اما الان، قدرتش به خوبی این شیطان زشت سه چشم نبود. اگه میخواست فرصتی برای زندگیش داشته باشه، باید برای زندگیش میجنگید.
اون برای اینکه شانس برنده شدن خودش رو افزایش بده، به یه توله گرگ با طول حدود یه متر تبدیل شد تا هوشیاری حریفش رو کم کنه.
توله گرگ که نیمه پایینی یکی از پاهاش رو از دست داده بود، به سرعت روی برف ها دوید. بوی کم خون که از کنده گرگ میاومد خیلی سریع توجه هیولا گرسنه که طول تقریبی سه متر داشت رو جلب کرد.
اون شیطان از یه جای دیگری به این منطقه جنگلی سرگردان اومده بود و با کولاک مواجه شده بود. غذا نخوردن بیش از ده روز باعث شده بود، توانایی خودش برای درست فکر کردن رو از دست بده.
اون از حافظه اصلیاش، اینو به یاد میآورد که گرگهای شیط...
کتابهای تصادفی



