ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 46
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ازدواج با مرد شرورِ خوش قلب
چپتر 46-یوان جو فکر کرد که یه گرگ خیلی شروره. (1)
یوان جو با دیدن شیطان سه پایی که با دو دم نیمه خاردارش که با برآمدگیهای زشتی پوشیده شده بود، تقریباً خیلی سریع تونست سطح و نوع شیطان رو تعیین کنه.
این یه شیطان سطح دو یا سطح سه بود.
این نوع شیطانها متعلق به یه قبیله شیطانی سطح پایین تا متوسط بودند. اون شیطان هنوز هوش زیادی به دست نیاورده بود، به این معنی بود که غریزه بلعیدن انسانها و شیاطین قدرت بیشتری تو اون داشت.
احتمالا طوفان و کولاک، شکار رو براش سختتر کرده بود و به احتمال زیاد به خاطر گرسنگی تمام عقلش رو از دست داده بود.
»کادا، کادا «
این شیطان مرکز ثقل عجیبی داشت. همونطور که روی برف پا میگذاشت، بوی انسان بیشتر در اون مشام میرسید. قدم به قدم به غار نزدیکتر شد.
مژههای یوان جو لرزید. نور قرمز کمی، به تدریج تو چشمهای آبی مایل به خاکستریاش ظاهر شد.
مهم نبود که این شیطان چقدر گرسنه بود، یوان بهش اجازه نمیداد وارد غار بشه و خودش یا اون زن کوچولو که گرگی به اسم تیانلو رو دوست داشت، بخوره.
چشمهای باریک بلندش تیز شد و یک جفت گوش پشمالو روی سر یوان جو ظاهر شد، جایی که قبلا فقط موهای مشکی صاف روی اون بود.
با تحمل درد گزنده چندتا از اندامهای بریده شدهاش و هسته آسیب دیدهاش، به فرم نیمه شیطانیاش تبدیل شد. دو پوست حیوانی که بدنش رو پوشنده بود رو بالا داد. یوان جو که روی تخت نیمه زانو زده بود، پوست نرم حیوانی که دور کندهاش پیچیده شده بود رو به طرز ماهرانهای بیرون اورد و دم پشمالو بزرگ پشت سرش رو به آرومی تکون داد.
هوشیاری و هسته شیطانیاش در حدی بهبودی یافته بود که بتونه شکل شیطانی خودش رو حداکثر تا سه دقیقه حفظ کنه. یوان جو هم نمیتونست تضمین کنه که در این مبارزه پیروز میشه.
شاید، اون امشب میمرد.
کمکم، اون شیطان در حال بررسی منطقه بود. شیطان جرات نداشت عجولانه به غار نزدیک بشه.
یوان جو دامنه اگاهی شیطانیشو به غار برگردوند. همانطور که میز سنگی رو برانداز میکرد، بلافاصله متوجه دو تکه پوست حیوانی سیاه شد.
مردمک چشماش لرزیدند و لبهاشو بهم فشار داد.
اون انسان این لباسها رو دوخته بود؟ قبل از این هیچ کس براش لباس ندوخته بود.
بر اساس سایز لباسها، این لباسها نمیتونستن برای گرگ خاکستری تیانلو باشند؟ درست بود؟
همانطور که یوان جو غرش آروم انعکاسیشو متوقف میکرد، هوشیاری شیطانیش روی روان چیوچیو که روی تخت سنگی دراز کشیده بود، افتاد.
اون حتما خیلی خسته بود. دخترک توی خواب عمیقی فرو رفته بود. لباسی که اون پوشیده بود خیلی کهنه و از رنگ و رو افتاده بود. بخشی از پوست حیوانی که روان به عنوان پتو از آن استفاده میکرد به پایین سر خورد و گردن کشیده و قسمت کوچکی از پوست اون آشکار شد.
این انسان خیلی لاغر و شکننده بود اما از طرفی بسیار سرسخت و شجاع بود.
همینطور که نگاه هوشیاری شیطانیش روی گونههای دخترک افتاد، گوشهای مثلثی گرگ به سمت پایین جمع شدند.
برای اولین بار، چشمهای نابینای اون روی صورت روان چیوچیو افتاد. احساس غلیظی از ترشی توی دلش موج میزد.
یوان جو دستش رو بالا برد و بی چون و چرا به خودش اجازه داد با لمس ملایم لبهای روان چیوچیو با انگشتای سردش، برای اولین بار خودخواهانه توی یک کار زیاده روی کنه.
فقط یه لحظه بود. یوان جو خیلی سریع دستش رو عقب کشید. لمس اروم لبهای روان باعث شدند بدنش بیحس بشه. چشمهاش قرمز شد.
یوان دم بزرگش رو تکون داد تا خزهای سیخ شدهاش رو پایین بیاره. با یه قیافه خشن، نیشهای تیزش رو با بالای زبان لمس کرد.
خیلی نرم.
یوان جو بی سر و صدا نفس نفس میزد. اون ذرهای انرژی شیطانی بیرون کشید و با انگشت به پیشانی روان چیوچیو ضربه زد تا تکنیک خواب عمیق که تاثیری بسیار ضعیفتر از حد معمول رو داشت، رو اجرا کنه.
تو تاریکی با یه صدای خشن و آهسته ای گفت:
«بخواب»
با اینکه اون خیلی شجاع بود، اما اگه میدید که با اهریمنی که تو فرم شیطانیاش حتی از خودش هم زشت تر به نظر میرسه، میجنگه؛ حتی اگه نمیترسید خیلی خشمگین میشد.
یوان جو دلش نمیخواست بدتر از گرگ خاکستری تیانلو ظاهر بشه.
اممم.* این انسان خیلی خشمگین بود.
یوان جو به آرومی دستش رو عقب کشید و با چالاکی از روی تخت سنگی پرید.
اون به طرز خندهداری به سمت میز سنگی خیز برد. یوان جو به آرومی لباس پوست حیوانی رو لمس کرد. اون رو برداشت و نتونست در مقابل بو کشیدن عمیق اون، مقاومت کنه.
لباسها فقط بوی او و روان چیوچیو رو میدادند. بوی هیچ گرگ دیگهای رو نمیدادند. سایز لباس بزرگ بود و فقط خودش میتونست اونها رو بپوشه.
با این حال یوان جو، بدون هیچ تلاشی برای پوشیدن لباسها، فقط اونها رو لمس کرد. اون با اکراه لباسها رو به جای قبلیشون روی میز برگردوند.
لباسها خیلی تمیز بودند و اگه اون برای مبارزه اونها رو میپوشید، لباسها کثیف میشدند.
اما...
یوان جو چشمهاشو تنگ کرد. اون با کینه توزی کمی خز رو از دمش کند و در دو تکه لباس فرو کرد.
به این ترتیب، اگه امشب میمرد، لباسها بوی اون رو میگرفتند و گرگهای دیگه حاضر نمیشدند اون لباس رو بپوشند.
»کادا، کادا « اون شیطان در ده متری غار بود.
نگاه یوان جو تیز شد. برگشت و به روان چیوچیو که روی تخت خوابیده بود نگاه کرد. لبهای نازکش آروم از هم باز شدند اما در آخر گرگ چیزی نگفت.
قبل از خروج از غار، اون با تأمل هیزم بیشتری به آتش اضافه کرد.
* کلمه ای که تو متن انگلیسی بکار برده شدهtsk بود این کلمه تو فارسی به معنای مثل صدایی است که وقتی اذیت می شوید. من نتونستم معادل دقیقی پیدا کنم و به همین خاطر از این کلمه استفاده کردم.