فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 26

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل بیست و ششم

«می دونی، هر موقع که یکی از بچه‌های کلاسم نمی‌تونه با بقیه جور بشه من نگرانش می‌شم.»

حالت مینای یهو تغییر کرد و بدون اینکه به من نگاه کنه، حرف زد.

«نگران نباش.»

«نه، نه، حتی اگه سعی کنم بهش اهمیت ندم، بازم من رو اذیت می‌کنه.»

مینای با ناراحتی سرش رو تکون داد و آه کشید.

«منظورم اینه که، دیگه دسامبر شده نه؟ من تعجب می‌کنم که چرا تو توی این مدت طولانی دوستای زیادی پیدا نکردی. موندم چرا این کارو نمی‌کنی؟»

«چون من همیشه یه گوشه‌گیر بودم و شخصیت داغونی هم دارم. مجبورم نکن به زبون بیارمش.»

«این درست نیست پسر، تو داری خیلی خوب با من حرف می‌زنی، حتی داری باهام میای خرید. تو آدم خوبی هستی مگه نه؟ هاسومی کون.»

«با این حال... من می‌خوام در آرامش زندگی کنم.»

«مگه تو راهبی؟»

مینای به شدت سر من غرید.

«به هرحال، تو من رو مجبور کردی باهات بیام خرید تا درباره‌ی این باهام حرف بزنی؟»

«چی؟ اوه، نه، البته که نه. چرا؟»

وقتی داشت این رو می‌گفت، صدای مینای به وضوح می‌لرزید.

«اگه می‌خواستی بری خرید، پس دیگه لازم نبود از غذارسون غذا سفارش بدی، می‌تونستی وقتی بیرونی یه چیزی بخری، این سرویس اساساً برای اون آدمایی طراحی شده که نمی‌خوان از خونه برن بیرون.»

بعلاوه، اینکه چیزی رو از غذارسون سفارش بدی، در مقایسه با اینکه خودت بخریش، کمی گرون‌تره.

افرادی که حاضرن برای صرفه‌جویی در وقتشون پول خرج کنن جامعه‌ی هدف غذارسون هستن.

وقتی دوباره بهش نگاه کردم، چشم‌های مینای پر از شگفت‌زدگی و تحسین بود.

«اوه، درست می‌گی. من بی‌ دقتی کردم.»

«خب، تو بی ‌دقت نبودی، اما می‌دون...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی