جوانترین پسر استاد شمشیر
قسمت: 63
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 63: خانه حراج زیرزمینی تسینگ - ۴
«جرات جاخالی دادن از خنجر منو داری؟ تو چابکی خیلی چشمگیری برای یک جادوگر داری. یا شایدم شانسی بود؟»
آلو فکر می کرد که جین یک جادوگر است. احتمالاً به این دلیل که جین زمانی که عنوان برادین زیپفل را جعل کرده بود، از یک طلسم 5 ستاره استفاده کرده بود
کلنگ!
آلو به سرعت شکاف بین آنها را از بین برد و شمشیر خود را به چرخش درآورد.
با این حال، وقتی جین آن ضربه را منحرف کرد، چشمانش گشاد شد.
«پس تو یک جادوگر نبودی؟»
برادامانته با هاله ای پررنگ درخشید.
تنها کاری که جین انجام داده بود این بود که حمله آلو را منحرف کرده بود، اما انگار استخوان هایش از این عمل می لرزیدند. او سریع عقب نشینی کرد.
به محض اینکه فاصله اشان را بیشتر کرد، آلو یک بار دیگر فاصله بینشان را کم کرد. او می توانست تمام حرکات جین را بخواند.
«این خیلی آزاردهنده اس.»
اسلش!!
ضربات پشت سرهم کت جین را پاره کرد. قطرات خونی در هوا پراکنده شدند، اما آسیب جدی به او وارد نشد.
اون سریعه. احتمالاً این حتی قدرت کاملشم نیست، اما من الان خسته شدم...
مبارزه طبق برنامه ریزی آلو پیش می رفت.
این غیر قابل باور بود که آلو اینقدر قوی باشد. جین به سختی فرصتی پیدا می کرد که به هر حمله واکنش نشان دهد و مدام به عقب رانده می شد.
در این هنگام، آلو فکر می کرد که این کودک یک شوالیه است.
طلسمی که اون توی خانه حراج زیرزمینی نشون داد احتمالا جعلی بوده. لعنتی، چطوری می تونم توسط همچین حقه ای گول بخورم؟!»
او خیلی از خودش عصبانی بود...
با وجود اینکه می دانست که حریفش برادین زیپفل نیست، خودش را کنترل می کرد و با خونسردی می جنگید. سطح دشمن او تقریباً 5 ستاره بود، اما او نمی توانست به صورت جدی تصوری از قدرت دشمنش داشته باشد...
و با این حال، علیرغم این دانش، آلو نگران جین نبود. او بیشتر نگران موراکانی بود که در حین تماشای آنها لبخند می زد.
من فکر می کردم که اون مرد یک برده اس. چرا او نمیجنگه؟
پس از نابود کردن دهها نفر از مردان آلو، موراکان به طور کلی از جنگ دست کشیده بود. آلو از مقاصد او مرد خبر نداشت، اما می خواست بعد از کشتن جین به آن فکر کند.
از طرف دیگر موراکان داشت از تماشای مبارزات رانکاندل جوان لذت می برد.
من می دونم که تو خیلی با استعدادی، اما یعنی این برای به چالش کشیدن یک فرد 7 ستاره کافیه؟ باشه. امیدوارم امروز یچیزی یاد بگیری...
موراکان پوزخند می زد.
جینگ، جینگ!
اصابت شمشیرهای جین و آلو به یکدیگر در گوش او شبیه موسیقی بود.
«ارباب موراکان، نمیخوای کمکی کنی؟ میدونم که این دستورات ارباب جوانه، اما اون شانسی در برابر یک شوالیه 7 ستاره نداره...»
همانطور که گیلی گفت، جین داشت به سختی زنده می ماند. جاخالی های او درست بود، اما حرکاتش قطعا داشت کندتر می شد.
«اشکالی نداره، پای توت فرنگی. اون بچه باید ارزش زندگی رو بدونه...»
«درسته.»
«و، پای توت فرنگی کوچولوی من، فکر می کنی اون بچه بازنده این نبرد میشه؟»
«چی؟»
موراکان پوزخندی زد.
تماشای اینکه جین مدام مورد حمله قرار می گرفت لذت بخش بود، اما موراکان از قبل نتیجه مبارزه را می دانست.
«برای شمشیرزنای جادویی قبیله رانکاندل...»
به محض شروع جمله موراکان، آلو به سرعت از جین عقب نشینی کرد.
فوووش!
از دست جین ستونی از شعله بیرون آمد. این طلسم آتش 5 س...