فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

درد، درد، دور شو

قسمت: 10

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
* فـصل دهم: شب به خیر * حالا که جادوی کیریکو در حال محو شدن بود، هر چیزی که او ”لغو“ می‌کرد به حالتی که باید می‌داشت برمی‌گشت. به نظر می‌رسید حادثه‌ای که باعث مرگ من شده بود منجر به تعطیلی و متروکه شدن این پارک شد. پارک به مخروبه تبدیل شده بود. همه چیز نصفه نیمه مانده بود، انگار وسط اوراق کردن قطعات رهایشان کردند. از واگن پر از برگ‌های خشک شده خارج شدیم. برگشتم و چرخ و فلک زنگ‌زده را دیدم که بدون هیچ نیرویی در باد سرد به آرامی تکان می‌خورد. کسی در اتاق کنترل نبود و شیشه‌های دورش شکسته بود. من و کیریکو تنها کسانی بودیم که در پارک مانده بودیم. پرسیدم: «کِی متوجه شدی که من میزوهو یوگامی‌ام؟» کیریکو این طور پاسخ داد: «توی هالووین، وقتی توی قطار روی شونه‌ت خوابیدم، احساس نوستالژیکی داشتم. این باعث شد که متوجه بشم.» با احتیاط از پله‌های پر از سوراخ پایین آمدیم، دست در دست هم در پارک قدم زدیم. همه‌ی چراغ ها از کار نیفتاده بودند؛ چند مورد باقی مانده هنوز سو سو می‌زدند. سنگفرش سراسر ترک خورده بود و علف‌های هرز از میان شکاف‌ها رشد کردند. دور حصار اطراف چرخ و فلک پیچک پیچ شده بود، رنگ و روی اسب‌های سفید رفته بود، و برخی از کالسکه‌ها روی زمین جا خوش کرده بودند. روی زمین سکوی سوار شدن به ترن‌هوایی چمن فستوکا روییده و دستگاه‌ها را در لایه‌ای آبی رنگ پوشانده بودند. با قدم زدن در امتداد نرده‌های خزه گرفته، توده‌ای از لاشه‌ها را در استخر خالی زیر آن دیدیم. نیمکت‌ها، تابلوها، دوچرخه‌های دو نفره، ماشین‌های کارتینگی، چادرها، اسباب بازی سربازانی که بازوهایشان مفقود شده بود، دلقک‌های بدون دماغ، اسکیت‌ها، لاستیک‌ها، بشکه‌ها، سکوهای آهنی، تندیس‌های گل و پرنده. سوالی پرسیدم. «کیریکو، چرا نمی‌تونی مرگت رو حتی شده برای یک ماه به تعویق بندازی، اما می‌تونی مرگ یکی دیگه رو برای بیش از پنج سال تعلیق بدی؟» کیریکو توضیحش را به من این طور پیشنهاد داد: «درک کردن چیزی توی وضعیت معکوس راحت‌تره. می‌تونم مرگ دیگران رو تصور کنم ولی برای خودم نمی‌تونم پنج سال به تعویق بندازمش.» می‌توانستم قبول کنم. شاید حتی لازم نبود پرسم چرا. احساس می‌کردم الان فهمیدم که چر در انتقام کیریکو از پدرش فقط با چکش به او ضربه زده بود. من قبلا از او این گونه انتقام گرفته بودم. انتقامی که او انجام داد فقط از آن جا ادامه پیدا کرده بود. و در نهایت، آخرین سوال. اگر م...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب درد، درد، دور شو را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی