خط خون
قسمت: 24
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آرمیلا با صدایی لرزان از خندهای فرو خورده جواب داد:
- نه. اون داشت شما دو تا رو تنبیه میکرد.
بعد صدایش سرد و سخت شد. گویی رباتی سخن میگفت.
- انتقام دستانداختنش رو ازتون گرفت. میدونه عمدی تو کارتون نبوده اما تا مجازاتتون نمیکرد، آروم نمیگرفت.
صدای آرمیلا خاموش شد و هورام ادامه داد:
- چون نمیتونسته فیزیکی تنبیهتون کنه، پس روح و روانتون رو به بازی گرفت. وگرنه بقیه تا وقتی روی میزها دراز نمیکشیدن، نمیدونستن قراره زنده پخته بشن، چه برسه به این که بدونن چطوری پخته میشن
از آرامش لحن و سرمای صدای آن دو ترسیده بودند. چگونه کسی میتوانست اینگونه به صراحت از مرگ دیگران سخن بگوید؟ چه بر آنها گذشته بود که این چنین قلبشان سخت شده بود؟ اما متحیر هم بودند. رگهای از حسرت، در صدایشان پنهان بود. اگر قبلا سخنان حسرتبار آن دو را نمیشنیدند، اکنون نمیتوانستند آن را تشخیص دهند. خیری با صدایی چنان آرام که گویی از ته چاه خارج میشد، پرسید:
- شماها چند وقته ژوپین رو میشناسین؟
هر دو با هم آهی عمیق کشیدند و هورام آرام گفت:
- خیلی وقته. سالها قبل از درست شدن کندو. آرمیلا حتی قبل از من اینجا بود.
زن و مرد بیرون قفسها، به چشمان همدیگر خیره شدند و هورام ادامه داد:
- ما هر دو بچه بودیم که اومدیم اینجا. من با پدر و مادرم و آرمیلا فقط با پدرش گیر افتاده بودیم. ژوپین اون موقعها مثل الان، آدمای زیادی رو نگه نمیداشت. هیچوقت تعدادشون بیشتر از دویستا نمیشد و یه نفر خیلی زنده میموند، سه چهار ماه بود. البته چند نفری رو هم نگه میداشتن تا تو یه تاریخ مشخص بکشن. حتی اگه یه سال طول میکشید.
هورام ساکت شد و آرمیلا گفت:
- سالای اول به دلیل کم سن و سال بودنمون باهامون کار نداشتن. مادر هورام و پدرای هر دومون همون ماهای اول کشته شدن. اوایل تنها شدنم خیلی بیتابی میکردم اما کسی بهم اهمیت نمیداد تا آرومم کنه. فوقش یه سیلی یا پسگردنی مهمونم میکردن. ژوپین به نگهبانا ...
کتابهای تصادفی

