فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 22

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

زنی دیگر با موهای بلند دودی رنگ میان حرفش پرید و پرسید:

- چرا دیروز تو کندو بودی؟

زن چشم‌غره‌ای به او رفت و گفت:

- روز مرخصیم بود. کجا بودم... آهان... نگهبانا اومدن آرمیلا و هورام رو بردن. بعدش هم با هم برگشتن. هر چهار نفرشون هم تو قیافه بودن.

- یعنی اتفاقی افتاده؟

- نمی‌دونم. وقتی برگردن می‌فهمیم.

مردی با بازوی بسته شده گفت:

- دیروز تو گاو‌داری خوردم زمین و مچم آسیب دید. اومدم تا از آراس یا خیری بخوام برام دکتر خبر کنن که دیدم در اتاق بسته است. ولی درست نبسته بودنش و وقتی می‌خواستم هلش بدم و برم داخل، صدای حرف زدنشون رو شنیدم.

مرد ساکت شد تا نفسی تازه کند. چشم‌های اطرافیانش روی او قفل شده بود و سر تا پا گوش شده، منتظر ادامه صحبتش ماندند.

- انگاری آراس و خیری پشیمون شدن و دیگه نمی‌خوان کندو رو اداره کنن و قراره امروز به جای آرمیلا و هورام کندو رو ترک کنن.

صدایی زنانه گفت:

- خب، الان همه چیز برگشته سر جایی که از قبل بود. پدر و مادر بچه‌ها می‌رن و پدر و مادرخونده‌شون باقی می‌مونن.

مرد آهی کشید و جواب داد:

- مساله این نیست، مساله اینه که بعضی حرفاشون عجیب بود.

مرد دوباره ساکت شد و وقتی مطمئن شد که دوباره توجه همه را جلب کرده است، ادامه داد:

- شنیدم در مورد کباب شدن و سرو شدنشون تو یه جشن حرف می‌زدن.

سکوتی مرگبار آن قسمت سالن غذاخوری را در بر گرفت. صدای از کسی شنیده نمی‌شد. حتی قفسه‌های سینه‌شان تکان نمی‌خوردند. چنان سکوت سنگینی بود که حتی ازدهام دیگر نقاط سالن را هم در خود حل می‌کرد.

- ت....ق

ناگهان با افتادن کاردی بر روی کاشی‌های کف سالن، نفس‌ها از سینه‌ها آزاد شد و صدای همهمه دیگران را شنیدند. مرد دیگری به سمت او خم شد و پرسید:

- مطمئنی درست شنیدی؟

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی