خط خون
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آرمیلا محکم جواب داد:
- قبلا گفته بودم بهتره ما رو بکشی. اگه بذاری زنده بمونیم باز هم این کار رو تکرار میکنم. الان فقط صورتت زخمی شد و یه چشمت کور؛ دفعه بعد ممکنه شانس نداشته باشی!
لبخندی زد و راضی از کارش ادامه داد:
- گویا افسانه ترمیم سریعتون هم کار نمیکنه؟!
پلک مرد پرید و خطوط اخم پیشلنیش عمیقتر شدند.
- نگران نباش، تا کارم باهاتون تموم بشه، زخمم خوب شده و بیناییم برگشته.
سپس رو به هورام چرخید و پرسید:
- نظر تو چیه؟ باهاتون چکار کنم بهتره؟
هورام قاطعانه جواب داد:
- این بار آرمیلا زودتر اقدام کرد. دفعه بعد ممکنه من باشم که بهت حمله میکنه و بهت اطمینان میدم به جای صورتت میتقیم به گردن یا قلبت حمله میکنم.
مرد سرش را به تاسف تکان داد و چند بار نچ نچ کرد. سپس با لحنی ناراحت که با شادی درون چشمانش در جنگ بود، گفت:
- واقعا ناامیدم کردین. باید درست و حسابی تنبیهتون کنم تا دیگه از این فکرا نکنین.
بعد قابها را به حالت افقی در آورد و با صدایی منحوس پرسید:
- اول با کدومتون شروع کنم؟ ضارب یا دستیار؟
هر دو با هم جواب دادند:
- با من.
ژوپین شادمانه خندید و گفت:
- چه هماهنگ و فداکار ولی عجبه نکنین، قرار نیست هیچکدومتون تماشاچی باشین! برای هر دوتون برنامه دارم.
بعد چرخ دستی بزرگ و سنگینی را بین قابها برد. پارچهای تا نزدیک چرخها آویزان بود و وسایل روی چرخ دستی را پنهان کرده بود. ژوپین با لبخندی شیطانی یک سمت پرده را گرفت و با شادی گفت:
- خب حالا بیاین ببینیم اینجا چی داریم؟
آرمیلا و هورام سعی کردند به چرخ دستی نگاه نکنند اما چشمانشان بدون خواست آنها مدام به سمتش میچرخید. ژوپین کمی پارچه را بلند کرد و با همان لحن ادامه داد:
- خب اول از همه یه اجاق مسافرتی داریم...
همان...
کتابهای تصادفی


