فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 13

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آرمیلا محکم جواب داد:

- قبلا گفته بودم بهتره ما رو بکشی. اگه بذاری زنده بمونیم باز هم این کار رو تکرار می‌کنم. الان فقط صورتت زخمی شد و یه چشمت کور؛ دفعه بعد ممکنه شانس نداشته باشی!

لبخندی زد و راضی از کارش ادامه داد:

- گویا افسانه ترمیم سریعتون هم کار نمی‌کنه؟!

پلک مرد پرید و خطوط اخم پیشلنیش عمیق‌تر شدند.

- نگران نباش، تا کارم باهاتون تموم بشه، زخمم خوب شده و بیناییم برگشته.

سپس رو به هورام چرخید و پرسید:

- نظر تو چیه؟ باهاتون چکار کنم بهتره؟

هورام قاطعانه جواب داد:

- این بار آرمیلا زودتر اقدام کرد. دفعه بعد ممکنه من باشم که بهت حمله می‌کنه و بهت اطمینان می‌دم به جای صورتت میتقیم به گردن یا قلبت حمله می‌کنم.

مرد سرش را به تاسف تکان داد و چند بار نچ نچ کرد. سپس با لحنی ناراحت که با شادی درون چشمانش در جنگ بود، گفت:

- واقعا ناامیدم کردین. باید درست و حسابی تنبیه‌تون کنم تا دیگه از این فکرا نکنین.

بعد قاب‌ها را به حالت افقی در آورد و با صدایی منحوس پرسید:

- اول با کدومتون شروع کنم؟ ضارب یا دستیار؟

هر دو با هم جواب دادند:

- با من.

ژوپین شادمانه خندید و گفت:

- چه هماهنگ و فداکار ولی عجبه نکنین، قرار نیست هیچ‌کدومتون تماشاچی باشین! برای هر دوتون برنامه دارم.

بعد چرخ دستی بزرگ و سنگینی را بین قاب‌ها برد. پارچه‌ای تا نزدیک چرخ‌ها آویزان بود و وسایل روی چرخ دستی را پنهان کرده بود. ژوپین با لبخندی شیطانی یک سمت پرده را گرفت و با شادی گفت:

- خب حالا بیاین ببینیم این‌جا چی داریم؟

آرمیلا و هورام سعی کردند به چرخ دستی نگاه نکنند اما چشمانشان بدون خواست آن‌ها مدام به سمتش می‌چرخید. ژوپین کمی پارچه را بلند کرد و با همان لحن ادامه داد:

- خب اول از همه یه اجاق مسافرتی داریم...

همان‌...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی