فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 11

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آرمیلا به هورام نگاهی کرد و چشم چرخاند. هر دو می‌دانستند، ژوپین همیشه حرفش را به کرسی می‌نشاند. پس بدون مخالفت و مقاوت دنبال نگهبانان و قربانیان رفتند.

نگهبانان آن‌ها را از راه‌رو عبور دادند تا به اتاقک نگهبانی رسیدند. بر خلاف ماه پیش الان همه اتاق‌های ذخیره پر بودند و چراغ‌های بالای درها در سه رنگ روشن بودند. در هر طرف راه‌رو سی اتاق سه نفره در قرار داشت که رنگ چراغ دو در سبز، دو در زرد، چند در نارنجی و مابقی قرمز بودند. در محل نگهبانی همان زن ماه پیش حضور داشت. کمی براندازشان کرد و در حین لیسیدن لبانش در را برایشان باز کرد. از سالن‌های نگهداری سابق گذشتند. الان از پشت درهای شیشه‌ای می‌توانستند تجهیزات دباغی و دوخت را ببینند. ژوپین در ورودی محوطه منتظرشان بود.

- خوشحالم که بدون مقاومت اومدین. بیاین ما جلوتر بریم. نگهبانا اینا رو میارن.

آرمیلا و هورام جوابش را ندادند اما جلوتر رفتند و با فاصله از بقیه دنبالش حرکت کردند. آرمیلا نتوانستد کنجکاویش را مهار کند و کمی بعد پرسید:

- چرا خواستی ما هم بیایم؟ اصلا اون وسایل داخل سالنا چی هستن؟

ژوپین آن‌ها را سمت کشتارگاه هدایت کرد و جواب داد:

- امروز چون روز اول کشتاره، نگهبانا رو فرستادم استقبالتون. از فردا باید شخصا بیارینشون. نگهبانا دم در کشتارگاه منتظرتون می‌مونن تا ببرنشون داخل.

جلوی قصاب‌خانه ایستاد. لبخند رضایتی بر لب نشاند و ادامه داد:

- اون وسایل هم برای دباغی چرم انسانیه.

سپس در را باز کرد تا اول آن دو وارد شوند. به دو دست لباس تمیز و ظرف آبی اشاره کرد و گفت:

- چون باید تا آخر ذبح محصولا حضور داشته باشین، هر روز لباس تمیز و آب برای نظافت این‌‌جا هست.

آرمیلا شروع به صحبت کرد:

- ژوپین...

ژوپین با انگشت به پیشانی او زد و گفت:

- چرا یادت نمی‌مونه؟ باید بهم بگی رئیس!

آرمیلا پیشانیش را...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی