فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آرمیلا دستانش را در هم قفل کرد و با فشردن ناخن‌هایش در کف دست‌هایش، سعی کرد تا جلوی لرزشش را بگیرد و لحنش بی‌تفاوت باشد.

- ما هنوز قبول نکردیم...

ژوپین مانع کامل شدن جمله‌اش شد و خندید.

- مشخصه که چاره‌ای جز پذیرفتن ندارین.

خنده‌اش را تمام کرد و خطوط تمرکز بر پیشانیش نشستند.

- قبلا هم گفتم، من از همون اول که زمزمه قانونی شدن پرورش آدم رو شنیدم، شما دو تا رو برای رهبری کندو در نظر گرفتم و اجازه دادم تا ذهن و فکرتون هم در کنار جسم‌تون رشد کنه.

حالا دیگر آرمیلا به طور واضح از خشم و ناراحتی می‌لرزید. اشاره کوتاهی به خود و هورام کرد و با صدایی لرزان و لحنی گزنده پرسید:

- از نظرت، بقیه یه گله دام هستن و ما دو تا قوچ پیشرویم؟!

قهقه مرد رو به رویش در اتاق طنین انداز شد. لحظه‌ای بعد در سکوت به هر دو خیره شد و اندیشه مشابه‌ای را در عمق چشمان پسر دید. آرام و خونسرد جواب داد:

- شیوه بیان جالبی داری. از رک و راست بودنتون خوشم میاد. کار کردن باهاتون رو آسون‌تر می‌کنه.

تک‌تک کلماتش، نشان دهنده رضایت زیادش بود. هورام التماس کرد:

- ما رو بکش! از ما بگذر و بکشمون.

ژوپین بهشان خیره شد و محکم گفت:

- نه!

بعد با لحن ملایم‌تری ادامه داد:

- فعلا کارتون رو شروع کنین. وقتی از بین محصولای جدید، براتون جایگزین مناسبی پیدا کرد؛ می‌کشمتون.

آرمیلا نفس عمیقی کشید و صورتش را میان دستانش پنهان کرد. نالید:

- نمی‌دونم بگم، امیدوارم زودتر پیداشون کنی یا بگم، امیدوارم هیچ وقت کسی رو پیدا نکنی.

ژوپین بلند خندید و گفت:

- بهتر بود از اول مقاومت نمی‌کردین و قبول می‌کردین. هر چند تلاشتون سرگرم کننده بود

سپس بلند شد و به سمت در رفت و ادا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی