فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 3

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

مرد نگاهی به جویِ آب سیب روی لب، فک و گلوی‌ قربانیان انداخت و در حین گرفتن بشقاب گفت:

- لب‌هایی که با سیب طعم‌دار شدن حتما لذیذن.

ژوپین، سر پایین برد و جواب داد:

- مطمئن میشم، برای شما باقی بمونن.

مرد با لبخند رضایتی زد و به سمت صندلی‌ای رفت تا غذایش را بخورد. مهمانان یک به یک جلو آمدند و قسمت دلخواهشان را انتخاب کردند. مردان، مدام دختر و پسر را به چپ، راست، عقب و جلو خم یا دست و پایشان را صاف می‌کردند تا سرآشپزها راحت گوشت تنشان را ببرند. ژوپین، شخصا بشقاب غذا را به دست تک‌تک مهمانان داد و اطمینان حاصل کرد تا لب‌ها در بشقاب‌دیگری برای رئیس جمهور آماده شوند. در آخر انتخاب خود را گفت:

- زبوناشون رو برام در بیارین.

سر‌آشپز‌ها، سیب‌ها را خارج کردند، مردان سرها را عقب بردند و با فشار، فک‌ها را باز نگه‌ داشتند. چشمان دو قربانی، به زحمت باز بود و در حدقه می‌چرخیدند. آشپز‌ها دو انبر برداشتند، زبان‌ها را گرفتند، بیرون کشیدند و با چاقوی باریک و بلندی، از انتها بریدند.

خون دهان آن دو را پر کرد. حتی توان بیرون ریختن خون را نداشتند. خون به گلویشان هجوم برد و وارد ریه‌هایشان شد. خفگی، تیر خلاصی بر ضعف ناشی از درد و کمبود خون بود و چشمانشان روی هم افتاد.

با دیدن این اتفاقات، از چشمان آرمیلا و هورام جوی اشک جاری و در عین حال خشک و دردناک بود. چنان از عرق خیس بودند که مو و لباس، بر بدنشان چسبیده بود اما لرزش بدنشان متوقف نمی‌شد.

چند شب قبل، ژوپین آن‌ها را به اتاقش احضار و فیلمی از مهمانی‌ مشابه‌ای برایشان پخش کرد. بعد از تمام شدن فیلم پرسید:

- شما دو تا قراره این‌جوری بمیرین‌‌. مشکلی ندارین؟

کمی فکر کردند، به هم نگاهی انداختند و پاسخ دادند:

- مهم نیست مرگمون چه‌جوری باشه...

- مهم...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی