خط خون
قسمت: 2
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آنها را به سمت صندلیها راهنمایی کرد و ادامه داد:
- دیدن مهمونیها و جشنها، از این بالا خیلی لذت بخشه اما، چون مجبورم تنهاتون بذارم، برای احتیاط میبندمتون. حالا بشینین.
آرام و مطیعانه روی صندلیها نشستند. ژوپین دستانشان را با بستها به دستهها و سرشان را به میلههای پشت صندلی بست. در آخر پلکهایشان را با چسب باز نگه داشت. پس از اتمام کارش، دستانش را تکاند و با لبخند گفت:
- خب، حالا آمادهاین تا از جایگاه ویژه، زنده خورده شدن دوستاتون رو ببینین.
بعد دستش را داخل جیبش برد و کنترل کوچکی را بیرون آورد. دکمهای را فشار داد و سالن پر از سر و صدا شد.
- حالا درست شد، لذت تماشای چنین صحنههایی به شنیدن صداشونه.
سپس اخمی مصنوعی به پیشانی انداخت و ادامه داد:
- فقط حیف که نمیتونم بوی خون رو براتون بازسازی کنم.
به پشت صندلیها رفت و بینشان قرار گرفت. خم شد انگشت اشارهاش را به سمت شیشه گرفت. دو میز سر پوشیده وسط سالن را نشان داد و گفت:
- نگاه کنین، کاملا به موقع آماده شدین؛ آخرین مرحله شام هنوز شروع نشده.
چهار مرد تنومند از گوشهای پنهان جلو آمدند، هر دو نفرشان درپوشهای سنگین را برداشتند. دختر و پسر لرزان و تزئین شده، آشکار شدند و صدای دست زدن و فریاد شادی مهمانان، سالن را لرزاند. همزمان اشک به چشم آرمیلا و هورام هجوم آورد. ژوپین ضربهای دوستانه به شانههایشان زد و در حین رفتن به سمت دیگر سالن، گفت:
- خب دیگه، من باید برم. امیدوارم از مهمونی لذت ببرین.
از در خارج و در طبقه دوم ظهر شد. نگاه میهمانان به دو میز تازه دوخته شده بود و متوجه حضور ژوپین در پشت نردهها نشدند.
دستیاران، سینیهای چاقو، روی میز خالی نزدیک قربانیان، گذاشتند؛ یک قیچی برداشته و لباس قربانیان را پاره کردند. سر آشپزها، مشغول...
کتابهای تصادفی

