فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خط خون

قسمت: 2

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آن‌ها را به سمت صندلی‌ها راهنمایی کرد و ادامه داد:

- دیدن مهمونی‌ها و جشن‌ها، از این بالا خیلی لذت بخشه اما، چون مجبورم تنهاتون بذارم، برای احتیاط می‌بندمتون. حالا بشینین.

آرام و مطیعانه روی صندلی‌ها نشستند. ژوپین‌ دستانشان را با بست‌‌ها به دسته‌ها و سرشان را به میله‌های پشت صندلی بست. در آخر پلک‌هایشان را با چسب باز نگه داشت. پس از اتمام کارش، دستانش را تکاند و با لبخند گفت:

- خب، حالا آماده‌این تا از جایگاه ویژه، زنده خورده شدن دوستاتون رو ببینین.

بعد دستش را داخل جیبش برد و کنترل کوچکی را بیرون آورد. دکمه‌ای را فشار داد و سالن پر از سر و صدا شد.

- حالا درست شد، لذت تماشای چنین صحنه‌هایی به شنیدن صداشونه.

سپس اخمی مصنوعی به پیشانی انداخت و ادامه داد:

- فقط حیف که نمی‌تونم بوی خون رو براتون بازسازی کنم.

به پشت صندلی‌ها رفت و بینشان قرار گرفت. خم شد انگشت اشاره‌اش را به سمت شیشه گرفت. دو میز سر پوشیده وسط سالن را نشان داد و گفت:

- نگاه کنین، کاملا به موقع آماده شدین؛ آخرین مرحله شام هنوز شروع نشده.

چهار مرد تنومند از گوشه‌ای پنهان جلو آمدند، هر دو نفرشان درپوش‌های سنگین را برداشتند. دختر و پسر لرزان و تزئین شده، آشکار شدند و صدای دست زدن و فریاد شادی مهمانان، سالن را لرزاند. هم‌زمان اشک به چشم آرمیلا و هورام هجوم آورد. ژوپین ضربه‌ای دوستانه به شانه‌هایشان زد و در حین رفتن به سمت دیگر سالن، گفت:

- خب دیگه، من باید برم. امیدوارم از مهمونی لذت ببرین.

از در خارج و در طبقه دوم ظهر شد. نگاه میهمانان به دو میز تازه دوخته شده بود و متوجه حضور ژوپین در پشت نرده‌ها نشدند‌.

دستیاران، سینی‌های چاقو، روی میز خالی نزدیک قربانیان، گذاشتند؛ یک قیچی برداشته و لباس قربانیان را پاره کردند. سر آشپز‌ها، مشغول...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خط خون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی