فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد

قسمت: 42

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

مجمع الجزایر شناور سولبارد ۸

چپتر ۴۲

همون زمان که همگی به من تعظیم کردند من گریا رو کنار خودم روی زمین گذاشتم و ریشه هایی که اون رو بسته بودند جذب کردم و آزادش کردم ، گریا به محض این که دست و پاهاش ازاد شد سریعا خودش رو پیش فرمانده کل و یازده فرمانده دیگه رسوند و هم زمان که نفس ، نفس میزد گفت.

گریا : فرمانده کل ، خوشحالم که شما هم اینجا هستید ، اوضاع به شدت خطرناک هستش ، لطفا بلند شید و این کارگر ناسپاس رو مجازات کنید ، اون برخلاف دستورم من رو به اینجا آورد و سرنوشت قبیلمون رو با خطر بزرگی مواجه کرده.

با این حال نه فرمانده کل و نه بقیشون و حتی کاتاری و وایت از سر جاشون بلند نشدن و همگی منتظر فرمان من بودن و من هم از عمد میخواستم کمی گریا رو اذیت کنم برای همین ساکت مونده بودم.

گریا : فرمانده کل اینجا چه خبره چرا دستور من رو اطاعت نمیکنید.

فرمانده کل : جانشین به سلامت باد ، ملکه من ، من منتظر دستور جناب ارتاس هستم.

وقتی فرمانده کل این حرف رو زد مستقیم به من نگاه کرد و گریا وقتی جهت نگاهش رو دید از تعجب خشکش زد و در سکوت به من نگاه کرد.

ارتاس : جناب فرمانده کل ، لطفا جانشین رو تا کلونی مرکزی همراهی کنید همچنین تمام نیروهایی که میتونی رو بسیج کن هرچی بیشتر بهتر و داخل جزایر نزدیک مستقر کن و هر مورچه ای که از داخل معادن خارج میشه رو زندانی کنید ، همه اونها الوده هستند و باید انگل زدایی بشن ، وایت ، برو و قلعه پرنده رو بیار و در نزدیک ترین جزیره به معادن مستقر کن ، کاتاری تو هم از طریق دروازه انتقال برو به قبیله تنسی و به پدرسالار بگو تمام نیروهایی که بالای سطح سه هستند رو به اینجا بیاره و همراه بقیه مورچه ها داخل جزایر اطراف مستقر کنه ، خطاب به همه یک جنگ بزرگ در راه هست ولی این جنگ وظیفه من هست ، وظیفه شما اسیر کردن تمام مورچه هایی هست که از معادن بیرون میکشم ، برییید.

با اتمام صحبت هام تمام نیروها شروع کردن به انجام دادن دستوراتی که داده بودم و خودم هم پوسته مورچه ایم رو جذب کردم و به ظاهر اصلی خودم در اومدم و در همون زمان گریا هاج واج داشت من رو نگاه میکرد که تبدیل به انسان شده بودم بعد از اون بیش از دویست متر از ورودی معدن فاصله گرفتم و تمام قدرت و مانایی که داشتم رو به بدنم منتقل کردم و تا جایی که میتونستم ریشه هام رو احضار کردم و به اطرافم فرستادم و شروع کردم تبدیل بدنم به یک درخت غول پیکر.

بعد از چند ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی