فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد

قسمت: 35

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۳۵

مجمع الجزایر شناور سولبارد ۱

بعد از چندین روز پرواز تونستم کوه های عظیمی که چندین سال پیش ازشون عبور کرده بودم رو ببینم.

کوه هایی سر به فلک کشیده که تا افق کشیده شده بود و انتهای اونها مشخص نبود.

اینبار به جای توجه به کوهستان توجهم رو معطوف به اسمان کردم و قلعه رو تا چندین کیلومتر از سطح زمین بالا بردم تا جایی که حتی از ابرها هم پیشی گرفتم و بر بالای ابرها قلعه رو متوقف کردم.

تا چشم کار میکرد ابرهای سفیدی بود که پهنای اسمان گسترده شده بودند.

اول از همه باید مجمع الجزایر رو پیدا میکردم برای همین هم راستا با کوهستان به طرف جلو قلعه رو به پیش بردم و بعد از چند روز تونستم چیزی که دنبالش بودم رو پیدا کنم.

نهده ها جزیره سنگی بسیار بزرگ که روی هر کدوم هم قله کوه بزرگ سر سبزی قرار داشت در اسمان استوار شناور بودند و بعضی توسط پل های مصنوعی فلزی و بعضی دیگه توسط ریشه های درختانی که از جزیره ای به جزیره دیگه امتداد داشتند به هم متصل شده بودند.

پل های فلزی قطعا توسط مورچه ها ساخته شده بود و برای رفت آمد بین جزایر ساخته شده بودند.

قلعه رو در فاصله چند ده کیلومتری جزایر متوقف کردم و اون رو با ابرهایی که خودم ساختم پنهان کردم و صبر کردم که شب بشه و بعد به همراه وایت به صورت مخفیانه به طرف جزایر حرکت کردیم و بعد از چند دقیقه روی نزدیک ترین جزیره فرود اومدیم.

این جزیره چندین کیلومتر طول عرض داشت و وقتی به دقت نگاه کردم تونستم ساختاری از چندین ساختمان رو ببینم که از داخلشون نوری سو سو میزد.

از وایت خواستم همونجا بمونه و خودم کاملا حضورم رو مخفی کردم و به آهستگی از درون سایه ها به طرف نزدیک ترین ساختمون حرکت کردم.

ساختمون ها همگی دایره شکل و در طبقات مختلف بنا سده بودند.

یک ساختمون یک طبقه رو انتخاب کردم و بهش نزدیک شدم و به صورت پنهانی نگاهی به داخل انداختم.

چندین مورچه که قدی یک متری تا دو متری داخل اون ساختمون مشغول استراحت بودند و همگی لباس های کهنه و پاره پوره تنشون بود و حدث زدم اینها باید مورچه های کارگر بوده باشند.

چند تا ساختمون دیگه رو هم برسی کردم اونها هم همین وضعیت رو داشتند تا این که بزرگ ترین ساختمون اون منطقه که دقیقا در وسط ساختمون های دیگه قرار داشت توجهم رو جلب کرد.

در سایه ها به ارومی حرکت کردم و خودم رو به اون ساختمون رسوندم و دیدم در طبقات مختلف برج تخت های سنگی زیادی قرار داشت که با کمی شاخ برگ روشون رو پوشونده بودن و مورچه هایی که همگی زره به تن داشتن روی اونها خوابیده بودن.<...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی