فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد

قسمت: 33

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۳۳

همه چیز برای وایت کینگ ۲

صحنه نبرد تمام شده بود و موش کور غول پیکر موفق شده بود که مار نقره ای رو شکست بده و منم در خفا شاهد مبارزه این دوتا جانور تکامل یافته بودم.

حالا وقتش بود که قبل این که موش کور دوباره بره زیر زمین یا مشغول خوردن جسد مار نقره ای بشه اون رو به درک واصل کنم و بفرستمش همون‌ جایی که مار نقره ای رفت.

واقعا طبیعت پاندورا بی رحم و خشن بود و اگر ذره ای بی احتیاطی میکردی میتونست به قیمت جونت تموم بشه و این اتفاق تصمیمم برای قدرتمند تر کردن وایت رو بهم اثبات کرد.

بی صدا به طرف زمین پرواز کردم و به ارومی به پشت موش کور حرکت کردم ، وقتی رسیدم پشت سرش موش کور به آرومی میخواست به طرف مار نقره ای حرکت کنه که نیزه رام کننده من مغزش رو سوراخ کرد و در جا جانش رو گرفت.

مرگ زندگی در پاندورا همین طور مسخره و در لحظه اتفاق می افتاد و بهم یادآوری میکرد که هر چقدر هم که قدرتمند باشم نباید به خودم مغرور بشم و پاندورا رو دست کم بگیرم و دست بالای دست بسیار است و همیشه یکی از منم قویتر پیدا میشه.

وقتی موش کور رو کشتم سریعا به طرف قلعه پرواز کردم و وارد قلعه شدم و قلعه رو به طرف سطح زمین پیش بردم ، با استقرار قلعه در کنار جسد دو موجود سطح چهار و پنج سریعا با استفاده از عنصر خاک یک تپه عظیم در اطراف خودمون ساختم و هم قلعه و هم اجساد رو زیر تپه پنهان کردم تا در مدت تکامل وایت از نبرد بی مورد با جانوران تکامل یافته جلوگیری کرده باشم.

وقتی وایت از قلعه خارج شد و اجساد رو دید پیش من اومد و جلوم زانو زد.

وایت : ارباب من این محبت های شما رو فراموش نمیکنم و قول میدم که براتون حتی از تقدیم جونم هم دریغ نکنم.

ارتاس : دوست من وایت همه چیز به وقتش اتفاق میفته الانم وقت تکامل تو هستش شک نکن وقت مبارزت هم خواهد رسید هرچند تو قبلا با نجات جون من در مقابل اون کرگدن وقتی در ضعیف ترین حالتم بودم برام جبران کردی پس الانم مثل همیشه ساکت باش و اول از همه بیا شروع کنیم به تبدیل تو به یک تکامل یافته سطح پنج.

وایت : هرچی ارباب امر کنن.

بعد از اون اول از همه جسد مار نقره ای رو اوردم و از وایت خواستم بیاد و کنار من بشینه ، بعد از اون از یک گرداب تاریک در یکی از دستانم برای جذب مار نقره ای و از یک گرداب تاریک دیگه در دست دیگم برای تزریق مانای مار به بدن وایت استفاده کردم.

جذب و تزریق مانای مار نقره ای یک ساعتی طول کشید و وقتی کار من تموم شد وایت به آرومی به خواب رفت و روند تبدیلش به یک تکامل یافته سطح چهار رو شروع کرد.

با به خواب رفتن وایت اول از همه جسد موش کور رو منجمد کردم تا فاسد نشه بعد از اون هم وایت رو بلند کردم و داخل یکی از بزرگترین اتاق های قلعه روی یک تخت چوبی که خودم براش ساخته بودم و روی اون رو با گلبرگ های زیبا پوشونده بودم تا نرم بشه قرار دادم.

بعد از چند دقیقه که از ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی