ارکیدهی موعود، تولد یک ایزد
قسمت: 31
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۳۱
به سوی شمال ۹
وقتی به قلعه رسیدیم مانای تاریک بسیار قوی و دهشتناکی رو از پشت دیوارهای قلعه حس کردم برای همین از پدرسالار خواستم خودش و تمام یتی ها و وایت همگی به دژ یخی عقب نشینی کنن تا از بروز اتفاق ناخواسته ای جلوگیری کنم.
با عقب نشینی بقیه به قلعه نزدیک شدم و دستم رو روی دیوار قلعه گذاشتم و تمام قلعه یخی رو جذب کردم.
بعد از محو شدن قلعه یخی تونستم صندوق سنگی رو که پدرسالار برام تعریفش رو کرده بود از نزدیک ببینم.
صندوق از سنگ مرمر سیاه ساخته شده بود و هیچ نشان یا شمایلی هم روی اون کشیده نشده بود.
برای احتیاط بیشتر یک دیوار یخی جدید دوباره به دور خودم و صندوق کشیدم.
با احتیاط به صندوق نزدیک شدم و اول نیزه رام کننده رو احضار کردم بعدش با احتیاط درب صندوق سنگی رو باز کردم.
داخل صندوق چیزی بود که اصلا و ابدا انتظارش رو نداشتم.
داخل صندوق یه لوح سنگی سیاه رنگ بود که روی اون نوشته هایی حک شده بود و انرژی تاریکی از خودش منتشر میکرد.
هیچ برداشتی نداشتم که این لوح چی میتونه باشه و به چه کاری میاد از طرفی هم شک داشتم که ایا لمس لوح میتونه منو هم به سرنوشت قبیله تنسی شمالی دچار کنه یا نه.
ارتاس : استاد کجایی ، الان واقعا به کمکت نیاز دارم ، لطفا یه چیزی بگو.
صدای النور داخل ذهن ارتاس : شاگرد جوانم ظاهرا شانس تو پایانی نداره و اقبالت تا آسمان ها کشیده شده.
ارتاس : باعث خوشحالیم هست که صداتون رو میشنوم استاد ، در مورد شانس صحبت میکردید ، بی صبرانه منتظر راهنماییتون هستم.
النور : شاگرد جوانم این سنگ نوشته ای که تو پیدا کردی یک لوح سنگی ملکوتی هستش که مستقیما توسط یکی از خدایان عنصری نوشته شده و قطعا ارزش زیادی داره.
ارتاس : استاد مگه شما خودتونم یک خدای عنصری نیستید پس چرا سنگ نوشته یک خدای عنصری دیگه اینقدر ارزش داره.
النور : دلیلش این هستش که ما خدایان عنصری از دخالت در امور دنیوی منع شدیم برای همین من با این که همراهت هستم و مقداری از قدرتم رو به تو میدم ولی نمیتونم طوری عمل کنم که سرنوشتت رو تحت الشعاع قرار بده و راهنمایی های ساده و غیر تاثیر گذار میتونم بهت بکنم ولی این لوح از قبل نوشته شده و تو پیداش کردی پس سرنوشتت بوده و تو الان یک شانس بسیار بزرگ بدست آوردی.
ارتاس : الان متوجه شدم استاد ، میشه بهم بگید باید با این لوح چیکار کنم.
النور : همونطور که با قدرت عنصری نور تونستی کتاب ها رو در گذشته جذب و فرا بگیری و اطلاعاتشون رو وارد اگاهیت کنی حالا هم همین کار رو با این سنگ نوشته کن منتها باید با عنصر تاریکی این کار رو انجام بدی تا اطلاعات داخلش وارد اگاهی تو بشه ، حالا هم من دیگه میرم و از دور ماجراجوییت رو تماشا میکنم ، بدرود شاگرد جوانم.
ارتاس : استادم به سلامت باشن.
با اتمام حرف های استادم لوح سنگی رو از جای خودش برداشتم و قدرت عنصری تاریکی رو احضار کردم و با استفاده از اون شروع کردم به جذب لوح سنگی.
جذب کامل لوح سنگی چندین ساعت طول کشید که واقعا بیشتر از چیزی بود که انتظار داشتم طول بکشه.<...
کتابهای تصادفی


