ارکیدهی موعود، تولد یک ایزد
قسمت: 28
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر بیست هشت
به سوی شمال۶
کاتاری و سه فرمانده دیگه وقتی که حالشون بهتر شد و هوش حواسشون برگشت کم کم متوجه تغییرات بدن من شدن و با تعجب به من نگاه میکردن.
اونها حدس میزدن که دلیل این تغییرات باید تکامل سطح من به چهار باشه پس زیاد سوال پیچم نکردن.
نصف روز گذشت و کم کم وایت کینگ هم چشمانش رو باز کرد و با دیدن من بالای سرش در حال درمانش فقط تونست مثل همیشه یک ارباب بگه و دوباره چشماش رو بست.
این اولین دفعه بود که از ارباب گفتنش ناراحت نمیشدم بلکه لبخندی کاملا محسوس هم روی لبام نشسته بود.
بقیه یتی ها هم کم کم تونستن بهوش بیان و بعد از چند ساعت هزاران یتی که از شدت ضعف به زور میتونستن راه برن اطراف ما حلقه زده بودن.
حدود نصف مانام رو برای درمان یتی ها و وایت کینگ از دست داده بودم پس جانب احتیاط رو گرفتم و دست از درمان بیشتر گرفتم.
دو دستم رو روی زمین گذاشتم عنصر چوب سطح پنجم رو احضار کردم و با استفاده از اون شروع کردم به جذب کردن تمام پیچک هایی که داخل غار پخش شده بود.
با جذب پیچک ها ، دوباره عنصرم رو فعال کردم و پیچک های جدیدی رو داخل کل غار پخش کردم.
پیچک های جدید تنه ای سیاه رنگ با برگ های طلایی و البته ارکیده ای سرخ که از خود نوری سفید ساتع میکرد ساخته شده بود.
با تابش نور میلیون ها گل ارکیده تمام غار روشن شده بود.
رفتم پیش پدرسالار و چهار فرمانده.
ارتاس : جناب پدرسالار باعث خوشحالیه که هیچکس داخل این حادثه اسیب جدی ندیده ، این اتفاق میتونست یه تراژدی غم انگیز باشه.
پدرسالار : ارباب ارتاس ، نه من نه قبیلم هیچوقت کمک امروز شما رو فراموش نمی کنیم ، ماجرا رو از کاتاری شنیدم و فهمیدم که این شما بودید که ارتش بال سیاه ها رو نیست نابود کردید و در غیاب من از قبیلم محافظت کردید ، خوشحالم که به دوستتون هم اسیب جدی وارد نشده امیدوارم هرچه زودتر سلامتی خودش رو بدست بیاره.
چند ساعتی روبه بحث گفتگو با پدرسالار و فرماندهانش گذروندیم و از مسائل مختلف مثل تاریخ یتی ها و جاهای مختلف سرزمین موعود صحبت کردیم.
خود ساکنین این اقلیم از اسم دیگه ای برای خطاب قرار دادن سرزمین موعود استفاده میکردن و اون اسم )پاندورا) بود.
این اولین بار بود که این اسم رو میشنیدم و حتی در کتب کتابخونه ای که جذبش کرده بودم هم اسمی از پاندورا نیومده بود.
پدرسالار دلیل این تفاوت اسم رو در عدم ارتباط کامل معدود نژاد های هوشمند پاندورا با بیگانگانی که از هفت اقلیم به پاندورا میومدن بود.
پدرسالار توضیح داد که نژاد های هوشمند پاندورا مثل یتی ها به هیچ عنوان با نژاد های بیگانه ارتباطی برقرار نمیکنن و این یک سنت چندین هزار ساله هستش.
پدرسالار در مورد گذشته و هویت من پرسید که من فقط به صورت سر بسته بهش توضیح دادم که من در اصل یک گل ارکیده بودم که به خاطر یک اتفاق نادر تونستم مانا رو تحت کنترل خودم در بیارم و محدودیتی هم در تعداد عناصری که میتونم ا...
کتابهای تصادفی
