فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد

قسمت: 25

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر بیست پنج.

به سوی شمال۳

با سرعت قلعه رو به سمت سطح چهار ها هدایت کردم.

بال سیاه ها با دیدن من که داشتم سوار بر یک قلعه پرنده به طرفشون میومدم پروازشون رو متوقف کردن و با تردید به من نگاه میکردن.

بال سیاه های سطح چهار قدی هشت متری داشتن و عضلاتشون هم از یتی های معمولی بسیار بزرگتر و قویتر بود.

من میدونستم که به خاطر قدرت پرواز اونها من در نقطه ضعف قرار دارم پس سریعا دو دیسک بادی زیر پاهام درست کردم و با استفاده از اونها به طرف چهار بال سیاه سطح چهار حرکت کردم.

وقتی به اونها رسیدم یکی از بال سیاه ها نعره ای سر داد و به طرف من هجوم اورد.

با دیدن این چهار تا مطمئن شدم که اونها دیگه فاقد اگاهی هستن و اعمالشون مثل حیوون ها از روی غریزه بود و این به نفع من بود.

بال سیاه اول وقتی به من نزدیک شد سعی کرد با یک نیزه یخی شش متری که در دست داشت من رو از وسط دو نصف کنه که با مقاومت اعجاب انگیز سپر یخی من روبرو شد و نیزه با برخورد به سپر تبدیل به غباری از یخ شد و ناپدید شد.

بال سیاه اول با دیدن نابود شدن نیزش غافلگیر شد و سریعا سعی کرد که نیزه دیگری احضار کنه ولی متاسفانه برای اون دیگه دیر شده بود و نیزه من داخل پیشونیش فرو رفته بود و مغزش رو به سیخ کشیده بود.

وقتی بال سیاه اولی رو کشتم جسدش رو پرت کردم روی سقف قلعه پرنده و نیزم رو به طرف سه بال سیاه دیگه نشونه گرفتم.

بال سیاه ها از ترس داشتن میلرزیدن و قصد عقب نشینی داشتن ، غربزشون فریاد میزد که حریف من نمیشدن ولی من قصد نداشتم حتی اجازه فرار به یکیشون رو بدم.

با دو پرش بلند خودم رو رسوندم به بال سیاه های باقیمونده و خیلی راحت همشون رو کشتم و اجسادشون رو هم به داخل قلعه پرنده منتقل کردم……………

کاتاری به گورگومی : این دیگه چه مسخره بازی هستش اینجا داره اتفاق میفته ، اون موجود بلاشک یه سطح سه هستش ولی مثل اب خوردن چهار تا سطح چهار رو از وسط نصف کرد.

گورگومی : باور کن خودمم نمیدونم چه اتفاقی داره میفته ، اصلا توانایی هاش با عقل جور در نمیاد.

کاتاری : اون سپر یخی که درست کرد بدون این که خش روش بیفته حمله بال سیاه سطح چهار رو مهار کرد و اون نیزه عجیبش با یک ضربه تونست بال سیاه ها رو از وسط به دو نصف تقسیم کنه.

گورگومی : باید اون رو پیش پدر سالار ببریم و باهاش دوستانه برخورد کنیم ، اون کسی نیست که بخوایم دشمن خودمون کنیمش.

کاتاری : نگاه کن اون موجود داره با قلعه پرندش برمیگرده.

ارتاس بعد از رسیدن پیش فرماندهان یتی بر بالای برج مرکزی : از شما چهار تا بابت این که بهم اعتماد کردین و به گفته هام عمل کردیم ممنونم.

کاتاری : بیشتر مثل این هستش که ما باید از تو ممنون باشیم اگر تو امروز نبودی معلوم نبود چند هزار تا یتی رو از دست میدادیم.

ارتاس :کاری نبود تو فکرش نباشین ، حالا از این بحث ها بگذریم اگه اجازه بدین دوست دارم از شهرتون دیدن کنم و پدرسالارتون رو ملاقات کنم.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی