قلعه ی شیطان
قسمت: 138
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
در آغوش گرفته توسط بال های خود ، کارشیپتار نیمه ***یی معروف به بال سیاه ، چهره اش مخدوش بود ، بدنش آسیب دیده و ضعیف ، با این حال هاله نیمه ***یش تمام موجودات موذی را از نزدیک شدن به او وا می داشت ، تنهایی برای قرن ها و تنها عبادت آن استاد که او را مانند فرزندش بزرگ کرده بود ، نگاهش به توتم می رفت ، از توتم محافظت می کرد این توتم تمام ایمان او را در این قرن ها انباشه بود ، ایمان یک نیمه *** برای قرن ها ، به هر حال توتم توسط ***یان استفاده می شد ، ابزاری که ***یان می ساختند و در معابد خود قرار می دادند و گاهی ایمان آن را با دیگر ***یان معامله کرده و یا مقدار واقعی ایمان خود را پنهان می کردند .
کارشیپتار نفسی دیگر کشید ، او در مرز ناامیدی قرار گرفته بود ، نور بر او قرن ها نظر نکرده و امید به زندگی اش در حال فروکش بود ، با این حال در این لحظه بود که مانای قدرتمندی در اطرافش شروع به پیچیدن فضا کرد .
"چه … کسی …!"
به سختی تلاش کرد تا بایستد ، آیا کسی اینجا بود تا این توتم را بدزدد؟ آیا کسی اینجا بود تا او را بکشد؟
"نه …من … هنوز … ندیدمش…"
می دانست که در برابر نیمه ***یی شانس ندارد ، قدرت او تضعیف شده و این مقدار مانا متعلق به نیمه ***یی پایین بود ، او که زمانی در میان نخبگان نیمه ***یان اوج در نظر گرفته می شد ، توان مقابله با یک نیمه ***ی پایین را نداشت ، احساس تنزل و ضعیف شدن روح و بدنش را فرا گرفت ، تا کجا سقوط کرده بود؟ حال ایستاده در مقابل پورتالی در حال شکل گرفتن و توتم پشت سرش آماده محافظت از آن بود ، او نمی گذاشت کسی تنها یادگارش از استاد را بگیرد ، ثانیه ها گذشت و در پیچش احساسی خود پورتال باز شده و دستی استخوانی از آن به بیرون آمد .
"این…؟"
در شوک بود ، این احساس ، بسیار آشنا ولی برایش غیر منطقی بود ، با اینحال پورتال در حال بسته شدن بود و دست در حال کشیده شدن به عقب بود .
"این…"
اشک از چشمانش سرایز شد ، اشک بر زخم صورتش می ریخت و باعث یادآوری سوزش آن می شد با این حال با دور شدن دست و پورتال...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب قلعه ی شیطان را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
