قلعه ی شیطان
قسمت: 137
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
برگشته بر قاره خود و مستحکم کردن تمام استحکامات ، سزار هنوز در قلعه خود و حتی در محاصره تمام فرشته های افتاده خود نمی توانست احساس امنیت و آرامش کند ، به یاد آوردن آن قدرت وحشتناک نیمه *** ، گاهی حتی از شدت نگرانی حاضر می شد تا برای هازارد درخواست زیردست شدن خودش را بفرستد و از او حمایت کند تا شاید بتواند جان خود را نجات دهد و در صورت شکست هازارد توسط ارتشی که قرار بود فرا برسد و یا آرتور کشته نشود ، طبق اخباری که شنیده بود ، اطلاعاتی که خود پادشاهی مرگ اجازه پخش آن را داده بود متوجه شد هازارد سه اسطوره ای و ارتش عظیمی از حماسه ای ها را در تحت فرمان خود دارید .
با آن او نشسته در قصر سلطنتی الف ها در مقابل الف سلطنتی زانو زده بود ،ملکه الف ها که شوهرش توسط سزار کشته بود .
سزار از شدت عصبانیت بلند شد و از موی طلایی ملکه الف ، زنی با چهره و اندامی که لطف الهی از آن دریغ نشده بود از شدت درد فریاد زد .
"بهم بگو!!!! چیز دیگه ای توی این قاره کوفتی نیست؟! اگر قراره باشه بمیرم همه این قاره رو با خودم می کشم پایین!!!!"
سزار تا مرز دیوانگی رفته بود ، الف ها مجبور شده تا برای او بدون خواب دعا کنند ، تمام گنجینه های مصرفی مانند معجون ها را حتی اگر قرار بود تاثیری بر رشد قدرت نداشته باشند نوشیده بود ، با اینحال هیچ فایده ای نداشت ، شکستن سطح از افسانه ای تا اسطوره ای راحت نبود ، با آن عصای خودش را احضار کرد .
"اگر فایده ای نداری بمیر!!!"
با آن زمین شروع به در آمدن خار ها کرد ، خارهایی تیز که سنگ را می بریدند ولی در آن زمان ملکه الف ها فریاد زد .
"لطفا لطفا!!!! راهی هست! راهی هست!"
او می دانست که تا چه اندازه این پادشاه شیطان در ناامیدی قرار داشت ، ترس و وحشت سربازان بازگشته از آن میدان نبرد در تمام قاره الف ها پیچیده بود ، با اینحال آنها چاره ای جز خدمت در ترس به این فرشتگان افتاده نداشتن...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب قلعه ی شیطان را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

