قلعه ی شیطان
قسمت: 123
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
مرلین جادوی خود را فراخواند. جبهه او هیچ جنگجویی نداشت تنها جادوگران بودند که در حال خواندن طلسمهای خود بودند. دشمنشان در برابر حملات فیزیکی مصون بود و برای آنکه متوجهش شوند افراد زیادی در طی چند ماه گذشته جان خود را از دست داده بودند. پیرمرد درحالی¬که رعد و برق¬ها را فرامی¬خواند نظاره¬گر سیصد ارواح آبیس بود که با سرعتی بالا در حال هجوم بودند.
جادوگران پیر و نوجوان سلطنتی و آکادمی در حال تشکیل سدهای جادویی خود و فراخواندن عنصرهای مختلف بودند.
طلسم¬های رنگین از توپ¬های آتشین تا تیرهای یخی یکی پس از دیگری بر سیصد ارواح فرود می¬آمد، با این¬حال چندان آسیبی نمی¬رساندند و تنها رعد و برقی که بر آنها با جادوی مرلین فرود می¬آمد باعث شد تا ارواح آبیس با جیغ خود از دنیا محو شوند. ضربه مستقیم روح آنها را سوزاند.
«به صاعقه¬ها نخورید!!! اون پیرمرد رو بکشید!!!»
لوکاس فریاد زد و شروع به تلپورت کرد با این¬حال با رسیدن به نزدیکی مرلین متوجه شد که نمی¬تواند جلوتر از آن تلپورت کند، فضای جلویش آشفته بود و به راحتی مقصر¬ آن را شناخت، ده¬ها جادوگر با غرابت مانای کمیاب خود فضا را آشفته می¬کردند که اگر کسی می¬خواست در آن محدوده تلپورت کند باید بدن خود را اتم به اتم سر هم می¬کرد.
«نگهشون دارید!»
صدای پیر مرلین آمد درحالی¬که ورد می¬خواند و توپ¬های عظیمی در حال شکل گرفتن در بالای سرشان بود.
توپ¬های رعدی که گویی در حال دریافت هوشیاری بودند، البته این جادوها تنها عنصرهایی نبودند که به هوشیاری خوانده می¬شدند، گولم¬های آتش، نور، زمین، یخ و... مانند غول¬هایی در حال شتافتن به میدان نبرد بودند و جانوران جنگی به مانند گریفین¬ها، دریک¬های رام¬شده آتش خود را آزاد کردند و بر این ارواح هجوم آوردند. انواع باف¬ها و دیباف¬ها توسط جادوگران در حال اجرا بود.
«قدرت چند برابر!»
«مانای جمعی!»
«چابکی!»
«کوری!»
«سم!»
جادوگران خود را تقویت می¬کردند و زمین و آسمان را به نفع خود دست¬کاری کرده، درحالی¬که زمین اطراف ارواح را طلسم کرده و بر آنها نفرین می¬کردند.
لوکاس دیباف شدید بر خود را احساس کرد که قدرتش با آن بسیار افول کرد. از ارتش بیست هزار نفری جادو در مقابلش ده هزار جادوگر او را نفرین می-کردند، تعداد نفرین اب...
کتابهای تصادفی


