قلعه ی شیطان
قسمت: 121
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
تیرها شروع به بارش کردند، آسمان تاریک شده بود. سیل تیرها مانند ابری، از نور خورشید که سعی داشت بر زمین بتابد جلوگیری می¬کرد.
با این¬حال زمین در زیر سایه خالی نبود.
در جلوی صف بشریت؛ سربازان، جادوگران، شوالیه¬ها، گارد شاهنشاهی، لژیون نظم، پالادین¬ها ، نجیب¬زادگان و جلوتر از همه آنها در زرهی درخشان با بال¬های نورانی، شاه آرتور به جلو می¬تاخت.
ارتش الف¬ها از یک سمت تیرهایی را رها کرده بود که غرش آنها آسمان را با صدای سوت خود به گریه درآورده بود، جادو در هر تیر قابل تشخیص بود. تیرهایی که به عناصر مختلف آغشته شده بودند، سیل آنها قابل توقف نبود. کمانداران الف، قدرتمندترین سلاح الف¬ها، در هر دو ثانیه تیری را به مانا آغشته و با کمان¬های قدرتمند خود پرتاب می¬کردند.
آرتور سیل تیرها را دید و با بخش عظیمی از قدرتش تلاش کرد تا جلوی آنها را بگیرد، با این¬حال کار راحتی نبود. در هر پرتاب دو میلیون تیر به پرواز درمی-آمد و تا سقوط آنها پنج سیل دیگر از کمان الف¬ها پرواز کرده بود.
سربازان سپرهای خود را بالا بردند، موج تیرها در حال برخورد بود، جادوگرها سدهای فراوانی را فراخواندند. انواع جادوهای تقویتی در حال اجرا بود، جهان می¬لرزید. سیاره نمی¬توانست تحمل کند و از چنین حجم مانایی غرش می¬کرد.
آرتور شمشیر خودش را تاب داد، با برشی عظیم هزاران تیر را از بین برد و آسمان را شکافت. سپر آرتور در جلو، از او و نخبه¬ترین نجیب¬زادگان و شوالیه-هایش به همراه گارد شاهنشاهی که زره¬هایی با طرح شیر پوشیده بودند و او را بر اسب¬های جنگی دنبال می¬کردند، محافظت می¬کرد.
سپس تنها صدای عظیم انفجار با شکستن سدها همراه بود. وزن چنین مقداری از تیر به تنهایی کافی بود تا سدهای جادویی را بشکند. پس از آن سربازان با سپرهای خود میزبان مهمانی شدند که به قتل آنها شتافته بود. حتی اگر از مرگ ترسی نداشتند و حاضر بودند در این لحظه جان خودشان را برای بشریت و پادشاه بدهند، میدانستند مرگ فرارسیده بود.
ده میلیون نیروی رزمی در پایتخت بود و باقی جمعیت صد میلیونی را غیرنظامیان ت...