قلعه ی شیطان
قسمت: 111
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
داخل کلیسای نابودی، کلیسایی نه چندان باشکوه مانند کلیسای فرشتگان سقوط کرده، انسان¬هایی با پوستی که سفیدی آن می¬توانست نمونه سفیدترین رنگ موجود شناخته شود ردایی سیاه با کلاه¬های مخروطی بر روی آن درحالی¬که در دست خود ترازویی سفید داشتند که یک سمت وزنه آن وجود نداشت با محفلی که صدها نفر بودند ناگهان به بیرون از پنجره¬های کلیسای عظیم گوتیک سیاه خود نگاه کردند.
«بانوی مرگ نگاهش را بر ما فرود آورد!»
«همسر نابودی بر ما نگاه کرد!»
«مورد برکت قرار گرفته¬ایم!»
با آن خون بنفش شروع به سرازیر شدن کرد. تمام اسقف¬ها که در سطح افسانه¬ای بودند شروع به خودکشی کردند.
____
در مرز و ورودی قلمرو کلیسای نابودی که دیواری عظیم آن را جدا می¬کرد، موجوداتی شناخته شده به نام دورگه¬های نابودی، که منشأ آنها از انرژی خالص نابودی بود و شکل انسانی ولی پوستی بسیار سفید داشتند، در برابر او شروع به نمایان شدن کرده بودند. ولی هازارد شروع به شک کرد، چرا گویی تمام نگهبان¬های بالای دیوار و کنار دروازه¬ها مرده بودند؟
با بررسی اطراف متوجه پنج زن انسان شد که بیهوش شده و دولاهان شوک¬زده به همراه ملکه مادیان در فرم اصلی خود بدون حرکت شدند.
گویی هنوز جهان ایستاده بود. نگاهش به هر سمتی می¬رفت هیچ موجودی حرکت نمی¬کرد.
همسر خدای نابودی یکی از بزرگترین خدایان جهان برای لحظاتی نگاهش بر این نقطه بود و از نظر همه، آندد افسانه¬ای فردی بود که چنین وجود قدرتمندی را احضار کرده و چنین فردی نیز حاضر شده بود درخواست چنین موجود افسانه¬ای را جواب دهد. با وجود آن هازارد متوجه نگاه¬های خدایان بسیار بر خودش نشد.
در داخل سیاره¬ای که گویی هسته آن در اصل سیاره آتشین دیگری بود و در مرکز سیاره بزرگ¬تر قرار داشت با فضای خالی اطرافش مانند توپی معلق بود. با این¬حال این سیاره معلق پر از چشم¬هایی زرد درخشنده شد که مانند خورشید می¬درخشیدند و تمامی آنها نگاهشان به هر سمتی می¬رفت و سپس به یک نقطه قفل شد.
«شروع شد؟»<...
کتابهای تصادفی

