قلعه ی شیطان
قسمت: 110
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
موقعیت¬های مرگ و زندگی برای هر موجودی در هر صورتی اتفاق می¬افتد و شاید حتی خود شخص متوجه آن نشده باشد که مرگ از کنار او گذشته است، برخی در مواجهه با آن می¬دانستند که بدنشان قادر بود فراتر از محدودیت¬های خود پیش برود با این¬حال کسی متوجه عمل روح در آن زمان نشده بود.
هجوم آدرنالین و گردش خونی که باعث رخ دادن معجزه میشد برای روح بسیار شدیدتر بود، با این¬حال هازارد، موجودی که گوشت و خون کاملی برای آن نداشت با آن مواجه شد. با موجودی که می¬توانست او را با حرکت تنها یک دست خود از بین ببرد.
شروع به بررسی تمام موقعیت¬هایی کرد که با هر حرکت مختلف او امکان رخ دادنشان بود و از هیچ کدام نمی¬توانست نتیجه¬ای بگیرد که بتواند زنده بیرون بیاید. در نصف موقعیت ها که مادیان را رها می¬کرد تا به سمت کلیسای مرگ برود، توسط ماری یا همان میراندا کشته میشد، و در دیگر حالات ارتش قدرتمند پیش¬رو که موجودی در بین آنها وجود داشت که حتی ملکه مادیان از آن می¬ترسید، او را به تکه¬های ریزتر از شن تبدیل می¬کردند.
مانایی که در ذهنش با سرعتی فراتر از هر چیزی کار می¬کرد باعث شد تا حتی شوالیه دولاهان خود را نبیند که با سپر خود سدی در برابر فشار جادوی ملکه مادیان ایجاد کرده بود. حال او فهمیده بود که در تمام این ماه¬هایی که در آبیس گذرانده، یک بمب ساعتی همراه او قدم می¬زد. با آن حتی زنان انسان را نیز فراموش کرده بود، ولی ملکه مادیان که نمی¬خواست خشم موجودات قبرستان گردن¬زده را جلب کند، تنها فشار جادوی خود را بر هازارد متمرکز کرده بود.
«اینجوری کاری از پیش نمی¬بری!!!! مرگ من مرگ توعه!»
هازارد تمام تلاشش را می¬کرد تا از زیر فشار وارد شده بر خودش آزاد شود ولی ملکه مادیان گویی با حرکت کردن نزدیک و نزدیک¬تر به سمت او فشار را بیشتر می¬کرد. چسبیده بر روی زمین در¬حالی¬که دولاهان نیز در حال از دست دادن موقعیت خود بود، ناگهان به عقب پرتاب شد و حال فشار واقعی بر هازارد بود.
احساس آنکه کوه اورست بر روی باشد و فشار او را به پایین هُل دهد باعث شد تا هازارد بداند که این کار پایان خوشی ندارد. جادوی او در حال مقاومت ذهنی و...