قلعه ی شیطان
قسمت: 103
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
با لرزش ناگهانی زمین در حال قدم زدن هازارد، او که هشدارهای ماری را به یاد سپرده بود به¬سرعت سپری در اطراف خود تشکیل داد چرا که باز شدن سر عظیم ماهی مانند و تلاش دندان¬های فراوان آن برای خورد کردن آندد شیطانی بیفایده شد.
پس از گذشت چند ثانیه و یافتن خود در دهان موجود، هازارد که می¬دید حفاظ جادویی به خاطر نبود حمایت سیستم از آن برای تقویتش در حال شکست بود شروع به جمع کردن قدرت جادویی خود برای آلوده کردن درون آن با میاسما کرد ولی تلاشش را قطع کرد چرا که بدن موجود از وسط شکافته شد و ماری با نگاهی گیج به هازارد نگاه کرد.
«به عنوان یک موجود افسانه¬ای توی دام یک موجود حماسی افتادی؟»
هازارد با دانستن آنکه چنین موجود عظیمی افسانه¬ای نیست بلکه حماسی است متعجب شد، چنین اندازه و قدرتی برای موجود حماسی از انتظارات او فراتر بود.
با این¬حال می¬خواست پرواز نکردن خود را بهانه کند ولی تصمیم گرفت سکوت پیشه کند و روند رسیدن به مقصد خود را کند نکند.
ساعت¬ها گذشت و در هر صد نفس یک¬بار هازارد در این تله¬ها گیر افتاده و ماری مجبور به نجات او می¬شد تا جایی که ماری در جای خود ایستاد و با عصبانیت شروع به فریاد زدن کرد.
«اول فکر کردم تصادفیه…. ولی با دقت کردن به قدم¬هات متوجه شدم از دستی داری روشون پا میذاری و فرار نمیکنی!!!»
هازارد با شنیدن آن دستانش را بالا برد.
«برای چی باید همچین کاری کنم؟ چه چیزی قراره بهم برسه جز اینکه دارم قدرت جادوییم رو برای سپر هدر میدم؟»
ماری بسیار گیج بود که چرا هازارد چنین کاری می¬کند، با اینحال هازارد از درون خنده¬ای شیطانی می¬کرد، اگرچه در حال¬حاضر سیستم برای او بالا نمی¬آمد ولی احتمال می¬داد که جوایز کشتن این موجودات حماسی باید به حساب او در زمان بازگشتش افزوده شود.
با گذشت ساعت¬ها از به تله افتادن و آزاد شدن توسط ماری، ملکه مادیان...
کتابهای تصادفی
