قلعه ی شیطان
قسمت: 102
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
شاگرد آرک شمن پیر، درحالی¬که گروهی از گرگسواران نخبه را برای بررسی مسیر پیش¬رو فرماندهی می¬کرد از دیدن موجودات دیگر که به خاطر احساس نفس ارتش عظیم آنها چندین روز پیش این مکان را ترک کرده بودند نفسی آسوده کشید و از گرگ خود پایین پرید. درحالی¬که دستش را بر روی زمین گذاشت و تصمیم به اجرای طلسم شناسایی پیشرفته¬ای گرفت که تا ده¬ها کیلومتر می¬توانست لرزش و حرکت موجودی را احساس کند.
با انجام آن و احساس نکردن قدم¬های سنگین و یا تعداد زیادی قدم، بلند شد و نگاهی به یکی از سوارکاران کرد.
«اورجالیش! خوگو حاجاکی!»
«شوگو!»
گابلین سوارکار سرش را به نشانه تأیید تکان داد و به عقب برگشت تا خبر ایمن بودن جاده پیش¬رو را به آرک شمن بدهد.
ساعتی گذشت با این¬حال در این لحظه شاگرد سوار بر گرگ خود، تصمیم گرفت تا مسیر جلوتر را بررسی کند ولی در گذر یک ساعت از جدایی با یکی از پیشاهنگ¬ها سنگ¬های اطرافش شروع به لرزش کردند و با آن چشمانش نشانه¬ای از وحشت را نشان داد.
«خوگو!!!خوگو!!!خوگو!!!_»
کلامش کامل نشده بود که زمین زیرش ناگهان دهان باز کرد و سر ماهی شکلی را نشان داد که با بلعیدن او و تمام سربازان پشت¬سرش دوباره به زیرزمین رفت، با این¬حال گودال خالی پس از بیرون آمدنش شروع به پر شدن با جادوی زمین کرد، اجرا شدن جادو با برگشتن دوباره زمین بالای سرش به حالت عادی نشان دهنده هوش بالا و قابلیت¬های شکارچیان در آبیس بود، ولی سؤالی به وجود می¬آمد که چرا چنین موجود عظیمی با ارتفاعی نزدیک به صد متر تنها برای سر خود، در زیر زمین پنهان می¬شد¬؟
البته اگر آرک شمن این موجودات را می¬دید می¬توانست توضیحی درباره این شکارچیان قدرتمند صبور، و دلیل پنهان شدنشان از دست موجودی را بدهد که علاقه خاصی به شکار این موجودات غول¬پیکر داشت.
زمان گذشت و در نقطه دیگری نزدیک به این میدان شکار، موجودی با ارتفاع ده متر بدنی از استخوان سیاه و رگه و بافت طلایی در حال شکل¬گیری و نبض-دار، کنار موجودی که اگر دیگران آن را می¬دیدند شباهت بسیاری به مادیان¬ها می دادند راه می¬رفت.
در مسیر، آندد شیطانی و ملکه مادیا...
کتابهای تصادفی


