قلعه ی شیطان
قسمت: 97
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
زره زنده در اوج سطح حماسی به شهر پلکان رسیده بود و چندین روز درون شهر را گذرانده و زندگی مردم را مشاهده میکرد، وجود آنددها در شهر نادر بود و اکثرا این راهزنان بودند که دیده میشدند، با اینحال با مدیریت نگهبانان جدید راهزنان دیگر نیازی به وجود نداشتند و به ارتش اصلی خود پیوستند از سمتی زره زنده که در زره کامل به مانند شوالیهای بود در حال پیاده روی در شهر بود و با محدود کردن مانا و آتش روح داخل زرهش هیچ کسی متوجه هویت آندد او نمیشد و با رسیدن به قلعه پس از چند روز مشاهده مردم که پسر مرحوم کنت را بهعنوان قهرمان آهنین مینامیدند، قهرمانی که با اراده راسخ تا آخرین لحظه زندگیاش بر آرمانش پایبند بود.
«آن زندگی دیگر تمام شد...»
او که هویتش را برای هیچ فردی فاش نکرد تنها در هنگام عبور از بازرسی مانای خود را در سطح وارلرد آزاد میکرد و به دلیل آتش روح داخل زرهاش که به بیرون میزد هویت او بهعنوان زره زنده آشکار میشد، موجوداتی از ارتش نخبه پادشاهی مرگ که هر نگهبان شهر پس از دیدن آنها میدانست قدرت این موجودات شوخی بردار نیست.
«به درخواست پادشاه آمدم تا کنت رو ببینم!»
نگهبانان قلعه به خود لرزیدند چرا که اینبار زره زنده هاله اصلی خودش را آزاد کرد و به داخل قلعه آمد، خدمتکاران و نگهبانان نیز بهسرعت شروع به کار برای پذیرایی از چنین مهمانی کردند در حالی که کنت پیر مجبور شد از اتاق خود به دلیل آنکه نمیخواست با بیاحترامی به موجودی در اوج حماسی فرستاده شده توسط پادشاه جان بیگناهی را به خطر بیاندازد به بیرون از اتاقش آمد.
در راهرو کنت پیر به آهستگی راه میرفت در حالی که لباسش را به تازگی عوض کرده بود، چشمان خسته این پیرمرد از اشک ریختن نشان دهنده غم او بود، با آن دقیقهها گذشت تا به سالن اصلی برسد و بر روی صندلیاش بنشیند در حالی که درب سالن باز شد و شوالیهای زرهپوش آبسیدین را در سطح کمتر از ارباب دید و متعجب شد، آیا به ...
کتابهای تصادفی


