قلعه ی شیطان
قسمت: 96
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
یک روز گذشته و قلمرو هازارد با تغییر بزرگی رو به رو بود، کمپهای عظیم سیرک مانند بسیاری را هازارد برای سکونت ساحرههای جدید ساخته بود در حالی که نمیدانست چگونه حال سرسیا درون آزمایشگاه با او و جنیباس بود.
«مانای مقدس و مرگ، نور یا تاریکی مثل آب و آتش هستن و دائم با همدیگه تداخل دارن اگر قراره ترکیبشون کنی نباید سعی در این کنی که همدیگه رو از بین نبرن، باید اجازه شو بدی در حالی که سرعتشو فقط کم میکنی!»
سرسیا در حالی که هازارد در گویهای نگهدارنده مانا که آنچنان قابلیت نگهداری مقدار مانای زیادی را نداشتند، مانای مرگ و مقدس را پر کرده بود تا در زمانی که نبود جنیباس بتواند به آزمایشات خود ادامه دهد، حال با وجود سرسیا در اینجا که پس از آرام شدن، جنیباس به هازارد پیشنهاد پیوستن او به آزمایشگاه را داد، سرسیا ساحرهای که هزاران سال سن داشت و تجربه او کاملا در محدوده خارج از تصور هازارد بود، با وجود چنین سنی هازارد سعی در خواندن حافظهاش کرد ولی بهدلیل وجود سدی نمیتوانست که او را متعجب کرد، چه نوع اطلاعاتی در ذهن سرسیا بود که موجودی قدرتمندتر از سطح او آنرا مهر کرده بود؟
با آن و دیدن آنکه این دو در حال آزمایش تئوریهای جدید برای ترکیب مانای مقدس و مرگ هستند هازارد که حال وضعیت قلمرواش بهتر شده و ارتش اسکارلت در حال آماده سازی یورش همزمان به شمال با هازارد بود تصمیم گرفت تا تمام مانای خود را برای یک احضار به کار گیرد.
در برابر قلعهاش مکانی که بافهای قلعه و معبد به همراه تمام ساختمانهای دفاعی، عزا و سربروس سطح افسانهای و تعداد بسیار حماسهایها او آماده بود تا احضار خودش را کامل کند.
جمع شدن مانای او و تجهیزاتش به همراه لیچها که او را پشتیبانی میکردند خودش را تحت فشار گذاشت تا بتواند ...
کتابهای تصادفی
