قلعه ی شیطان
قسمت: 95
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
حتی سرسیا خود فکر نمیکرد که شصت میلیون ساحره تا زمانی که به مقصد میرسید به او بپیوندند، در میان آنها تعداد بسیاری از ساحرگانی بودند که شنل سفیدی به مانند او و خواهرانش که از مقر سفرشان را شروع کرده نداشتند بلکه با لباسهایی سیاه و رنگهای مختلف دیگر نشان میدادند که ساحرههای فراری هستند و حال با وجود تمام تهدیدهای جدید تصمیم گرفته بودند تا با خواهران خود باری دیگر متحد شوند، عملی که سرسیا از آن پذیرایی میکرد چرا که اگر پادشاه آندد آنها را استخدام نمیکرد میتوانست با قدرت بیشتری زمینی از امپراتوری را فتح کند.
ولی با رسیدن به نزدیکی مرز پلینور متوجه ارتش خاندان لوت از امپراتوری شد که به شدت آنها را تحت نظر داشتند و در حالی که معنی آمدن آنها را فهمیده بودند تصمیم گرفتند تا جلوی پیوستن این ساحرهها را به پادشاه شیطان بگیرند، تصمیمی که باعث خنده سرسیا و رگبار جادویی ساحرگان بر ارتش لوت شد، حملاتی که تلفات ده میلیونی به ارتش لوت داد و حتی باعث خراشی بر ساحرگان نشد، با آن سرسیا راه خودش را به قلعه آن پادشاه شیطان ادامه داد تا آنکه ساحرگان پادشاهی مرگ را دید، به فرماندهی هژنا صد ساحره وارلرد او را همراهی میکردند و خود او که قدرتش در سطح وارلرد قرار گرفته، سطح قدرتی با چوب جادو حماسی که از آن پشتیبانی میکرد در حدی بود که باعث آن شد تا سرسیا اوج وارلرد در برد خود در برابر او شک داشته باشد، ولی آن مهم نبود، طبق شایعهها چوب جادو سفید در دستان فرمانده ساحرگان پادشاهی مرگ بود و گویا شایعهها اشتباه نبودند.
با آن به جلوی هژنا بدون در دست گرفتن سلاحی آمد و کلاهش را برداشت در حالی که احترام خودش را به هژنا نشان میداد، فردی که چوب جادو ملکه ساحرگان را در دست داشت، هژنا که آنرا دید از احترام مقابل خودداری کرد، او حال فرمانده ساحرگان پادشاهی مرگ و فردی بود که چوب جادو سفید را در دست داشت، طبق آیین ساحرگان تنها ملکه چوب سفید را حمل میکرد و او که از سرسیا آواره شده اعتبار بیشتری داشت با ادا نکردن احترام مقابل خود را بالاتر از او نشان داد، عملی که شصت...
کتابهای تصادفی

