فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 88

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

«اون کریستال!»

هازارد که نگاه او را دید به کریستالی که دیگر آن‌چنان برایش کاربردی نداشت خیره شد.

«چی می‌خوای؟»

«اون کریستال اگر باشه... اره اگر اون باشه بهتره!»

در حالی که دستانش می‌لرزید و آرام آرام به سمت هازارد قدم بر می‌داشت هازارد که به‌دنبال بهترین نتیجه بود کریستال را از سینه‌اش به بیرون آورد و به دست او داد.

«گند بزنی با جونت جبران می‌کنی!»

جنیباس اهمیتی نداد و با قرار دادن زره آبسیدین در مرکز دایره جادویی خود مهر نگاری خود به وسیله کریستالی که از هازارد گرفته بود انجام می‌داد و آن را بر روی زره می‌خراشید پس از آن کریستال را در فک جمجمه گذاشت در حالی که جمجمه درون کلاه‌خود قرار گرفت و کریستال‌های بسیاری در اطراف دایره جادویی که انرژی عظیمی از آنان ساطع می‌شد.

«مانای خودت آروم و پیوسته وارد کن!»

جنیباس که مانای خودش تقریبا تمام شده بود به هازارد گفت و هازارد با آن دستش را به سمت دایره جادویی حک شده برد و اجازه داد تا جریان مانای او به آرامی به مهر تزریق شود که با آن مهر ترسیم شده شروع به درخشیدن و زره در مرکز شروع به لرزیدن کرد.

«آره خودشه! زره زنده! بالاخره با این منابع می‌تونم یکی خلق کنم!»

هازارد تصمیم گرفت تا حال شاد پیرمرد را خراب نکند و به تزریق مانای خود در حالی که می‌توانست موج بالا گرفتن مانا در زره را احساس کند ادامه داد.

دو ساعت گذشت و حتی مانای هازارد رو به اتمام بود با این‌حال لرزش زره متوقف نمی‌شد و در هر دقیقه‌ای انگشتی و یا پای زره به طور اتفاقی حرکت می‌کرد و شعله آتشینی درون جمجمه آن می‌درخشید.

«وقتشه!»

هازارد نگاهی به جنیباس کرد که در این دو ساعت چشم از زره برنداشته و حال به درون دایره قدم برداشته بود.

«چکار می‌کنی؟!»

هازارد متعجب از آن که جنیباس به داخل مهر جادو رفته و تداخل در آن ایجاد کرده قصد قتلی را آزاد کرد و با دیدن جنیباس که گلوله‌ای آتشین را احضار کرد آماده برای حمله شد چرا که جنیباس در حال فرود آن بر زره بود ولی نیازی به دفاع هازارد نبود چرا که انفجاری رخ داد و هازارد از میان گرد و غبار توانست آن را ببیند، زره آبسیدین بنفش تیره رنگ با آتش فروزان آبی رنگ داخلش با یک دست بر گردن جنیباس او را بلند کرده و به دست دیگر خودش خیره شده بود.

«من کجام؟»

«بدنیا آمد !!! موفق بود!!»

«چی شد؟»

هازارد گیج به آن نگاه کرد و تنها پس از گذشت ثانیه‌ای متوجه شد جنیباس تنها با ایجاد احساس خطری برای زره زنده...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی