قلعه ی شیطان
قسمت: 87
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
در مقابل شهر جادو باری دیگر ارتش امپراتوری با ارتش الفها به رهبری فرشتههای افتاده درگیر شدند، شوالیههای پر افتخار امپراتوری سوار بر گریفینها در حال چارج کردن با لنسهای خود و از سمتی صف منظم ارتش الفها که در پشت نیزه داران، کمانداران پر شهرتشان آماده پرتاب سیلهای تیر بر سر ارتش امپراتوری بودند .
با اینحال در برابر آنها هر ارتش امپراتوری نبود بلکه در این نبرد ارتش سلطنتی امپراتوری با توپهای عظیم جادویی به میدان آمده بود، با هر آتش توپ هزاران الف منفجر میشدند و باعث تشکیل مه خونی در این میدان شده بودند که امپراتوری خواستار آن بود چرا که هر چه خون بیشتر میشد ارتش کمکی که برای آنها از شمال آمده بود را دیوانهتر میکرد .
زیگفرید که در راه خود به جنوب بود و توسط آرتور با پیشنهاد وسوسه انگیزی ارتش غولها را آورده بود، قبل از رفتن خود به جنوب توسط ارتش الفها مسدود شد و پس از درگیری کوتاهی و بیاحترامی الفها به او و نژاد جنگی غولها انتخاب کرد تا درسی درست به این گوش درازها در راه رفتن خود بدهد، که با آن در ارتش امپراتوری ادغام شد.
دیدن غولهای عظیم و قدرتمند به همراه توپهای جادویی، حضور خود شاه آرتور و دو آرک دوک سطح افسانهای باعث آن شده بود تا ارتش امپراتوری با روحیهای عجیب بجنگد و در سمت دیگر سزار در پشت ارتش که چندین بار به میدان جنگ پیوسته بود ولی مجبور به مبارزه با دو افسانهای شده بود با خشم خود نامه امپراتوری مبنی بر آن که از قاره مرکزی عقب نشینی کند را پاره کرد و با خشم به دو افسانهای چشم دوخت.
«چطور قدرتشون با من برابره!»
او که نمیدانست چرا نسل خونیاش نمیتوانست آن دو را سرکوب کند و در هر رویارویی، در حال شکست و برای فرار مجبور به فداکاری فرشتگان میشد که قلب او را به درد میآورد عصبی بود.
نفرت او عمیق و شکل گرفته از شکستهای پی در پی، دید او را نسبت به تلفات الفها کور کرده و موج خون و اجساد در میدان جنگ باعث خلق صحنهای تاریک شده بود.
«قسم میخورم که روزی با دستان خود چشم شما موجودات حقیر را از جا در خواهم آورد!!! قسم میخورم که چشمهایتان شاهد فتح این جهان توسط من خواهند بود!!!»
او که از شکست متنفر بود راضی به ترک میدان نبود.
کتابهای تصادفی