قلعه ی شیطان
قسمت: 86
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
یک ماه گذشته و قاره مرکزی بحرانی را تجربه میکرد که مانندش را تا به حال نگذرانده بود، در شمال، پادشاهی زمستانی دیتریش پس از سقوط پایتخت، هر شهر و قلعه عظیم که افسانههای آنها در هر قارهای گفته میشد، درباره مدافعان و دیوارهای بلند آنها که شکست ناپذیر خوانده میشدند به مانند دومینویی که هیچ مقاومتی نشان نمیداد در دستان پادشاه شیطان کابوس بودند، شیطانی که بدن مه مانندی داشت و سلاخی او که برف شمال را سرخ کرده بود و با رسیدن به سطح افسانهای دیگر هیچ مدافعی در شمال در برابر او نبود، حتی پادشاه بزرگ اژدهایان زمستانی، ولاروس اژدهای یخی باستانی سطح افسانهای به دست او افتاد و باعث شوک دیگری بر کل قاره شد، با اینحال مقاومت بشر در امپراتوری با کمک به پا خواستن دو قهرمان در برابر الفها و فرشتگان سیاه، دو فرد سطح افسانهای باعث کاهش پیشروی آنان و حتی سقوط پنج فرشته حماسی شدند که روحیه امپراتوری را به شدت بالا برده بود، ولی فداکاری که در هر جنگ امپراتوری باید میپذیرفت دهها میلیون مرد و زن شجاعی بود که در برابر سپاه شیطان میجنگیدند و از سرزمین خود محافظت میکردند، شجاعت آنها در برابر فرشتگان عذاب سقوط کرده آنچنان ستودنی بود که روح برخی از آنها که توسط فرشتگان سقوط کرده نابود نشده بود، با ورود به بهشت ابعادی دنیایشان باعث اشک ریختن فرشتگان نور از جمله فرشتهای چهارده بال شد، فرشتهای در موقعیت خدای پایین، رهبر فرشتگان این بهشت ابعادی، او قسم خورد که اگر محدودیت و مسدود نشدن ابعاد برای فرشتگان توسط خدای نابودی نبود با فرود آمدن خود این فرشتگان سقوط کرده را پاک میکرد و به آغوش خالق باز میگرداند، ولی هر چه تلاش میکرد و فریاد می زد صدای او منتقل نمیشد و تنها منتظر روزی بود تا این سد برداشته شود و با نور مقدس خود نیروی پرتگاه را تطهیر کند.
در جنوب قاره، پادشاه شیطان مورهای آبیس اسکارلت با پخش شدن نیروهایش از جمله پادشاهان شیاطین تابعش توانست تمام زمینهای تاریکی را پاکسازی از هر نژاد متخاصم هوشمندی کند و با ساختن مقرهای خود جای پای محکمی ایجاد کند.
...کتابهای تصادفی

