قلعه ی شیطان
قسمت: 78
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
زمان آن رسیده بود تا محراب بار دیگر قدرت خود را با احضارهای سطح بالا نشان دهد چرا که پس از گذشت چندین فتح و باز کردن ذخایر طلا و جواهرات به همراه مصنوعات داخل خزانهها سیل زیادی چه از جنوب و چه از شمال قلمرواش وارد موجودیاش شد و هازارد را قادر به انجام کاری کرد که هفتهها بدنبالش بود.
داشتن نزدیک به دو میلیارد طلا و هشتصد هزار جواهر مرگ و تعداد مختلف روح قهرمانان سطح پنج و شش که نگرانی درباره کم بودن آنان نداشت باعث شد تا احضارش را با اعتماد به نفس بالا آغاز کند.
خرج شدن پانصد میلیون طلا و پانصد هزار جواهر مرگ همراه با بیرون آمدن صد قهرمان آندد وارلرد سطح دو هیبت و شکوه نژاد آندد را نشان میداد، قهرمانهای ظاهر شده همگی با ظاهر و سبک رزمی مختلف ایستاده و با نگاههای خیرهای هازارد را بررسی میکردند.
«موندم اون یکی چیکار میکنه؟»
هازارد به یاد آنددی افتاد که در پادشاهی شمال جا گذاشته بود و سعی کرد با او تماس ذهنی بگیرد ولی بخاطر فاصله بسیار زیاد برایش غیرممکن بود.
با آن قهرمانها که در اول آنچنان فرمانبردار نبودند را مجبور ساخت تا با استفاده از مهارت قدیمی خود به فرمان در بیاورد و آن هم چشم خدای مرگ بود که با استفاده خود در این نوبت توانست اطلاعات بیشتری به دست بیاورد ولی در میان نگاهش متوجه قدرتی، بسیار عظیمتر از آنچه که تا به حال حس کرده بود شد و او را به ترس وا داشت.
«اون چه جهنمی بود؟»
با این حال قدرتی که احساس کرد بسیار از او دور بود و سعی کرد با همین بهانه خود را آرام کند.
«به جنوب و ارتش آرتمیس هدایتِشون کن.»
پس از اعطای دستورش به آرک لیچ در کنارش و دیدن قهرمانهای مطیع شده احضار بعدی را انجام داد که احساس خوبی نسبت به آن نداشت و با انجامش متوجه شد چرا چنین احساسی داشته.
سی پادشاه مرگ بیرون آمده که در بینِشان برخی ملکه مرگ باید خوانده میشدند همگی با هالههایی قدرتمند ظاهر شدند و نگاهشان بر هازارد افتاد .
«سالهای زیادی منتظر بودم...»
«احضارگر تنها در اوایل سطح حماسی؟ چه سقوطی کردهام!»
«سطح قدرتم بسیار کم شده لعنت به پرتگاه اگر آن اربابهای برزخ دخالت نمیکردند!»
تما...
کتابهای تصادفی

