فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 74

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ملاقات با دو پادشاه شیطان سطح پنج تحت فرمان هازارد تنها به واسطه پاکسازی راهزنان به رهبری اورکا و تحت نظارت هژنا بود، از سمتی دیگر پادشاه شیطانی جدیدی در اطرافش پیدا نشده که او را ناامید کرد و به یاد قهرمانِ در زندانش انداخت که مجبور شد او را احضار کند تا بالاخره پس از گذشت روزها با او صحبتی داشته باشد، فردی که از آن می‌خواست به عنوان کارت آس خود در آینده مقابل دیگر پادشاهان شیاطین استفاده کند، با این‌حال اگر قرار بود نقشه‌هایش عملی شود.

با آن مدتی صبر کرد تا که درب اتاقش زده شد و صدای بی‌حس آندد ولاد در زره مجللش آمد.

«ملاقات دارید پادشاه من !»

«بزار بیاد!»

درب را باز کرد و دختر الف با دستانی بسته شده توسط چهار دستبند جادویی و پاهایی بسته شده با دو پا بند به داخل آمد درحالی که حتی پوزه بندی داشت و هازارد را به این وا داشت که پوزه بند جادویی آهنی از کجا پیدا شده است.

از سمتی آفرید دیگر آن حال و هوای خشن را نداشت و به اطراف اتاق جدید نگاه کرد ده‌ها مادیان در حال بافتن مو و آرایش یکدیگر بودند و بر روی صندلی موجود آندد عظیم با چهار دست، درون یک دست کتابی را می‌خواند و با دست دیگری می‌نوشت، دو دست دیگرش نیز زیر چانه‌اش بود در حالی که خودش به او نگاه می‌کرد .

«آفرید! اسم قشنگیه نه؟»

هازارد سعی کرد تا مکالمه دوستانه‌ای را آغاز کند ولی با اتفاقات گذشته نیز حتی پس از گذشت دو دقیقه از سکوت آفرید انتظارش را داشت تا جوابی نشنود، هازارد قفل‌های جادویی را تنها با اشاره‌ای باز کرد و با افتادن آن‌ها آفرید احساس کرد که از قید محدودیت جادویی آزاد شده است و مچ دستانش را مالید، دیدن بدن کثیف او نیز هازارد را مجبور کرد تا جادوی پاکسازی بر او انجام دهد چرا که نمی‌خواست صندلی‌اش کثیف شود .

«روی صندلی بشین باهات حرف دارم.»

اشاره‌ای به صندلی چوبی کرد، صندلی از جمله میز و مبلمان خودش بسیار ساده ولی با کیفیت و تمیز بودند، که از امپراتوری و زمین‌های فتح شده بدست آمده بودند ولی آن‌چنان براق و گران نبودند، چرا که هازارد به دنبال احساس راحتی بود و به عنوان اتاق خواب و کارش نیازی به داشتن آن‌ها را در این مکان نداشت.

آفرید که آزاد شده و بدنش نیز در ثانیه‌ای تمیز شده بود نگاهی به هازارد کرد و در اول امتناع کرد که بر روی صندلی بشیند تا آن‌که دقیقه‌ها گذشت و تسلیم شده بر روی صندلی نشست.

«چه عجب، خب آفرید به عنوان دو انسان پیشین و از یک جهان نظرت چیه با هم راحت صحبت کنیم؟»

شنیدن آن کافی بود تا آفرید نیز باور کند که گفته قهرمانان د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی