قلعه ی شیطان
قسمت: 49
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آبیس فضایی که حتی شیاطین جهنم جرعت قدم زدن در آنرا نداشتند ، و حتی گاهی موجوداتی در آبیس یافت می شدند که سابقه نابودی دنیاهای بسیاری را در کارنامه خود داشتند ، مانند موجودی که پورتالی جادویی در برابرش ظاهر شد .
با دو متر قد در زرهی سیاه و تمام تنه با شنلی بلند که مواد ساخت آن حتی برای برخی از خدایان ناشناخته بود ، موجودی که در چندین جنگ خدایان شرکت کرده بود و در سطح افسانه ای نفس سنگینی کشید .
«بوی خون!»
تشدید حواس قدرتمند او که حتی بوی خون را از پورتال بین بعدی تشخیص داد گویای همه چیز بود.
«پاسخ به ندای سگ خدای نابودی …. آیا آنقدر پایین آمده ام؟»
با اینحال حتی او که شمشیرش آغشته به خون چند خدا بود می دانست نمی تواند حریف بزرگترین خدای آبیس شود .
«وظیفه من به تو کمک در جنگ توست با اینحال زمان پرداخت به زودی فرا خواهد رسید !»
با آن نگاهی به ارتش در پشت خود کرد ، ارتشی که انتهایش مشخص نبود ، با این حال ده هزار رتبه رتبه حماسی در جلویش و میلیون ها رتبه وارلرد در پشتشان گویای قدرت عظیم اگریم بلعنده پادشاه سقوط کردگان بود .
«الیزابت باثوری…»
با صدا زدنش به سرعت موجودی انسان نمای زن زیبا ولی متعلق به نژاد خون آشام در اواخر رتبه حماسی با زره قرمز بسیار زیبایی در جلویش ظاهر شد و زانو زد .
«در فرمان شما هستم! ای پادشاه سقوط کردگان ! ای والای قدرتمند و_»
اگریم به سخنان او گوش نداد و از یقه زره اشرافی او گرفت و به سمت پورتال کشیدش .
«به این احضار کننده در جنگش کمک کن و من از جانت خواهم گذاشت.»
الیزابت که بر روی زمین در حال کشیده شدن بود و قدرت مقاومت در برابر اگریم فردی که دنیای او را نابود کرده را نداشت مانند همستر شروع به تکان دادن سر خودش کرد .
«بله بله هر چه خواست شما باشد هر چه شما_»
اگریم حتی مهلت ادامه چاپلوسی مگس مزاحمی که عاشق حمام در خون دوشیزگان و شکنجه آنان بود را نداد و او را به درون پورتال پرت کرد .
با آن و ناپدید شدن احساس تحت نظر بودن توسط موجودی بسیار قدرتمند به سمت مقصد قبلی اش شروع به حرکت کرد در حالی که تمام ارتش افتادگان او را دنبال می کردند ، مقصد او مکانی جز قلمرو یک موجود رتبه اسطوره ای بیش نبود ، موجودی که رتبه افسانه ای را قرن ها پیش شکسته بود .
«اهانت و تجاوز به قلمرو بدون پاسخ نخواهد بود.»
با آن در هفته های آینده بود که جنگی برای سالها قسمت کوچکی از آبیس را مانند دیگر نقاط در آشوبش به خود می لرزاند .
هازارد با دیدن تأخیر احضار و رگبار جادوگران و کمانداران که او و لیچ ها را مورد حمله قرار داده بودند و لیچ ها که با جادوی خود دیگر نمی توانستند حمله کنند و فقط در حال دفاع بودند ...
کتابهای تصادفی

