فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 35

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

الگوتا با شمشیر خودش به هازارد برای حمله نهایی هجوم آورد ولی چنین چیزی دور از واقعیت بود زیرا که دو کلون هازارد در مقابلش قرار گرفتند ولی هر کدام تنها توانستند پنج دقیقه در برابر او قرار بگیرند و او را کمی خسته کنند. تنها آسیبی که به الگوتا وارد شده بود از گلوله‌های انرژی منفی بود که جز عنصر مقدس و نور تمام تکنیک‌ها را نادیده می‌گرفت. دیگر صبر برای الگوتا تمام شده بود و هازارد را که در میانه نبرد او را زخمی کرده بود و او نیز تلافی می‌کرد در برابر خود به زانو در آورد. میدان جنگ بار دیگر در دست متحدین او بود ولی تلفات به شدت زیاد و شاه خفاش نیز به نیزه کشیده شده بود و دورف‌ها قهرمان‌های آندد را به گوشه‌ای رانده و تورین به همراه کنت‌ها مانند او در یک قدمی کشتن پادشاه شیطان غوغا بودند.

الگوتا با لبخندی تلخ بالای سر هازارد ایستاد و به او که دستی نداشت و استخوان هایش پر از ترک شده بود نگاه ‌کرد.

«بهم بگو برای چی توی این جنگ دخالت کردی؟ چه چیزی تونست تو رو وادار کنه به کمک این شیطان بیای؟»

الگوتا با آنددها به دلیل آنکه مقبره‌های زیادی در قلمرواش وجود داشت آشنا بود و از هوش بالای آنددهای قدرتمند خبر داشت ولی این را نیز می‌دانست که چنین موجوداتی تمایلی به ترک مقبره‌هایشان ندارند و از آنکه این آندد سطح بالا خودش را در جنگی خارج از مقبره‌اش دخالت داده کنجکاو بود.

هازارد به او نگاه نکرد و فقط توانست بازمانده‌های جنگ را ببیند؛ تنها او و دو قهرمانش به همراه وحشت باقی مانده بودند. البته وحشت مقدار کمی نیرو برای محافظت از محراب خود قرار داده بود ولی حتی آن‌ها نیز در برابر سپاه چهارصد هزار نفری باقیمانده الف یخی و بیست هزار نفری دورف‌های زمستانی بی فایده بودند. هازارد با این حال قهرمانش فاراعوس را دید که سرش توسط کنت الکسیا به پرواز در آمد و به روی زانویش افتاد و پس از آن بر روی زمین نقش بست. او حتی در هنگام مرگش او صحبتی نکرد. با این حال در آن سمت هیثار نیزه‌اش شکسته و با سپرش در برابر ضربات چکش تریون مقاومت کرد ولی آن هم شکست و بر روی زمین افتاد و در حالی که زمین خورد و سعی کرد تا فرار کند و دور شود چکش عظیم فرود آمد و نیمه پایینی بدن آن را کامل خورد کرد که با صدای جیغ او به همراه بود. هازارد فقط به وحشت نگاه کرد پس از آن و با صدای بلندی او را لعنت کرد:

«اگر این همه دشمن داشتی باید بی‌خیال محراب کوفتیت می‌شدی یا هم که چند نفر دیگه رو دعوت می‌کردی!!»

وحشت چیزی نگفت و در حالی که به کوهی از اجساد تکیه داده بود لخته خونی سیاه بالا آورد و دو شاخ شکسته خودش را خواست طبق عادت نوازش کند ولی یک د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی