قلعه ی شیطان
قسمت: 27
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پس از گذر از پورتال حس پشیمانی وجود او را فرا گرفته بود. با وجود آنکه او هنوز در تونل فضایی به سمت آن بود، انرژی آبیس به صورت وحشتناکی شروع به خوردگی او کرده بود. رعد و برق بنفش رنگ مانند نگهبان ها همانطور به او میکوبیدند و متجاوزی که وارد پورتال شده بود را مجازات میکردند، ولی با گذر او از سمت دیگر پورتال ناپدید شدند گویی از اول وجود نداشتند. با این حال صحنه رو به روی هازارد باعث شد واقعا از عبور خود پشیمان شود. آبیس به هیچ عنوان برای او خوشایند نبود؛ موجودات پرندهای مانند اژدها در آسمان که مطمئن بود در سطح حماسهای و یا بالاتر از آن هستند پرواز میکردند و در دور دست ها موجودی که فقط مچ پای او در زیر ابرهای تاریک معلوم بود و سطحی از قدرت را داشت که هازارد حتی نمیتوانست تشخیص دهد! و جنگ نیز در همهجا بود. موجوداتی عظیم و قدرتمند با هر اسلحهای یا عضو بدن حریف خود را پاره پاره میکردند و به دهان میگرفتند، ولی در این بین او زمان کافی نداشت و به سرعت موجودی که باید احضار میشد را یافت. اژدهایی بزرگ و سیاه در مقابل او بود ولی او آن موجودی که باید احضار میشد نبود. در زیر خودش اژدهای بنفشی را که کشته بود میخورد ولی او نیز نبود. هازارد که میتوانست رشته مانای احضار خودش را احساس کند به پشت آن دو نگاه کرد ولی فقط در این بین متوجه سطح قدرت بالاتر از وارلرد از آن دو شد.
« حماسهای!»
به سرعت فرصت را غنیمت شمرد تا اژدهای حماسهای کشته شده را با رستاخیز خود زنده کند ولی نتوانست و ثانیهای بعد متوجه چیزی شد. احضار او در چنگال اژدهای سیاه بود. اژدهای کوچک بنفش به اندازه سگی بالغ با فلس های آسیب دیده و خونی که با چشمان طلایی خود هازارد را مشاهده می کرد .
اژدهای سیاه نیز که از نژاد اژدهای آبیس بود با نگاه اژدهای کوچک متوجه حضور هازارد شد و آماده بیرون دادن نفسی از آتش خورنده پرتگاه بود که تمام زنگ خطرهای هازارد را فعال کرد.
هازارد به سرعت با دیدن شعله های درحال جمع شدن داخل گلوی اژدها شروع به پرواز کرد و وارد حالت دوم پادشاه آرک لیچ شیطانی شد که عملا آمار او را دوبرابر میکرد و قدرت او را به اوایل سطح حماسهای میرساند، با تقویت خود به سرعت داس مرگ را احضار کرد و جلوی پنجه اژدهای سیاه سیصد متری را گرفت که باعث شد صد ها متر به پرواز در بیاید. پس از ایستادن اژدهای سیاه را دید که به او بیتوجهی میکند، نفسش را خورد گویی هیچی نبود و در آستانه بلعیدن اژدهای کوچک بود. او سریعا در حین حرکت به سمت اژدهای سیاه دو مرگ یکسان را احضار کرد که دقیقا دو کپی از او بود و هر سه با هم هاله نفرین ...
کتابهای تصادفی

