قلعه ی شیطان
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
«کنت کنت!»
مردی سی ساله بر روی صندلی چرمی پشت میز چوبی خود نگاهی به سمت درب اتاق و مردی کرد که صدای نفس زدنهای بلندش که نشان دهنده دویدن زیاد او بود را نگاه کرد.
«چی شده؟»
او سرد بود، مردی در سی سالگی با ثروت بالا و قدرت و قلمرویی که پیشنهادهای صحبت با دختران نجیب زاده برای ازدواج که سطل آشغالش را پر کرده بود، چهره زیبا با آن چشمهای کهربایی و موی سیاه و آن فک استخوانی او را سوپر مدلی برای خود در دنیای دختران کرده بود.
«هنگ دویست نفره جستجو که به کوهستان ممنوعه رفتند برنگشتن!»
کنت فرانک سی سولار ابرویی بالا داد و کاغذ در دستش را زمین گذاشت.
«این سومین گروه جستجوعه نه؟»
خدمتکار او به نشانه آری سری تکان داد.
«نجیب زادههای تحت فرمان، بهخاطر از دست دادن شوالیههای نخبه خود به شدت آسیب دیدن و خواستار این هستند تا شما برای یافتن مشکل، خودتون عازم کوهستان ممنوعه بشید.»
«حرکت من با ارتش در چشم اون اهریمنها شاید مشکلات دیپلماتیک به راه بندازه و باعث شکسته شدن صلح موقت از سمت ما بشه که مشکلات زیادی برام به همراه میاره...»
«ولی کنت اگر حرکتی نکنید_»
«اخبار جالبی در شهرهای اطراف هست و اون هم تشکیل انجمنهای جدید و بزرگه. گاهی با افرادی قدرتمند، این موضوع بیشتر از اون توجه من رو جلب کرده و طبق اطلاعاتی که خریدم اونا خودشون رو قهرمان صدا میزنن.»
«بله درست میفرمایید انجمنهای زیادی توسط این قهرمانهای خود خوانده تشکیل شده و هدفشون قتل عام پادشاهان شیاطینه، موجودات هیولا مانندی که به ادعای اونا از دنیای دیگری به دنیای ما هجوم آوردن.»
کنت نگاهی به آینه بیرون از کاخ عظیم خود کرد.
«اگر این مشکل ناپدید شدن مرتبط با اون هیولاهایی که پادشاه شیطان نامیده میشن باشه چی؟»
«این احتمال قابل قبوله ضرر و زیان این موجودات به امپراتوری، کسلوانیا، سرزمین مرگ، کوهستانهای یخ و فلات یخی هم گزارش شده. و طبق اطلاعی که داریم نشون میده که این انجمنهای قهرمانان واقعا اونا رو به سرعت از بین میبرن.»
«پس مشکل دیگهای نخواهیم داشت اگر هم این انجمنها کاری انجام بدند...
کتابهای تصادفی

