قلعه ی شیطان
قسمت: 12
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
محراب درخشید و پس از آن یک لیچ شیطانی به بیرون آمد، قد دو متری با شاخهای بلند و بدنی استخوانی سیاه با رگههای طلایی، شباهت بسیار زیادی به خود هازارد داشت و در جلوی او زانو زد.
[پروردگار مرگ تو را میستایم، مرا از گمراهی برهان و راهنماییام کن.]
هازارد نگاهی عجیب به او کرد، چرا هر واحد سربازی دیالوگ خاص خودش را داشت؟ هر چه بود او متوجه جواب آن نشد و به او دستور بلند شدن داد.
[اسم تو زال هست و از این به بعد فرماندهی و مدیری روزانه بر عهده تو هستش!]
[از اینکه به این بینام نامی عطا کردید متشکرم، تمام تلاشم را در بهترین نوع ممکن برای قلمرو شما انجام خواهم داد، اعتماد شما را با سخت کوشی خود جبران خواهم کرد.]
[خوبه!]
هازارد پس از آن او را ترک کرد و به سمت طبقات بالای قلعه خودش رفت.
در صد و هشتاد متری از زمین هازارد به سربازان او که هر لحظه در حال فعالیت خود بودند نگاه کرد، گشتها به طور مکرر انجام میشد، ساخت و سازها در حال انجام و شوالیهها که بیست شنل خز را از بیست آندد نخبه شمشیرزن تحویل میگرفتند پس از نصب آن به هازارد در بالای برج نگاه میکردند.
هازارد بعد از احساس احترام آنها به او، به سمت دور دستها مکانی که آن روستا در آنجا بود نگاه کرد.
[مسیر فتح دشوار نیست.]
……
یک ماه به سرعت برق و باد گذشت، تعداد پادشاهان شیاطین به 264,000 عدد کاهش پیدا کرده بود و این به معنای شکست تقریبی هفتاد و پنج درصد کل پادشاهان شیاطین بود، باقی ماندگان اکثرا در سطح دوم و تعداد زیادی در سطح سوم و چهارم و تعداد انگشت شماری در سطح پنجم قرار داشتند، در این بین هازارد در بالای قلعه خود که به سطح سوم ارتقا پیدا کرده بود و حال پانصد متر ارتفاع داشت، تقویتهایی در محدوده ده کیلومتری میداد که دیوانهوار بود. همینطور نفرینهایش برای دشمنان از نظر هازارد ...
کتابهای تصادفی


