رویای کابوس
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
با این که توقع برخورد با چنین موجودی را داشت اما به هیچ وجه چنین شرایطی را در نظر نگرفته بود. وضعیت روحی مناسبی نداشت، دیگر نمیدانست چرا حرکت میکند یا اصلا امیدی برای زنده ماندنش باقی مانده است یا نه، اما همچنان با تمسخر به بازی سرنوشت میخندید و لنگان لنگان از آخرین ذره وجودش برای فرار کردن از دست موجودات کابوس استفاده میبرد.
در بین راه چندین بار آغو*شش را به روی تسلیم شدن گشود و تقریبا بارها به زمین افتاد اما هر دفعه نیرویی از ارادهاش بر میخواست و او را وادار به ادامه دادن میکرد.
شاید، شاید گامی دیگر بر میداشت و معجزهای را رقم میزد. شاید، واقعا میتوانست فرار کند، شاید کسی برای کمک.. نه، حتی اگر دنبال بهانه میگشت، حداقلش این بود که میدانست بدون این که شانسش را امتحان کند هیچ اتفاق خوبی به دنبال او نخواهد دوید پس باید حرکتی انجام میداد تا به نتیجهای میرسید و این دقیقا همان نیرویی بود که در ترکیب با ذات انسان برای چنگ زدن به زندگی، بدنش را به جلو میراند.
جک به دویدن ادامه داد اما فایدهای نداشت، داس قاتل عظیم جثه، هر لحظه به او نزدیک و نزدیکتر میشد.
جک حتی صدای گام گذاشتن جانور و به دنبال آن لرزش زمین را پشت سرش احساس میکرد.
آخرین بهانه، آخرین امید، آخرین باور در افکارش رنگ گرفت و به دفعات در ذهنش مانند ضربانهای مکرر قلب شروع به نبض زدن کرد.
«طلسم محاکمه میکنه نه اعدام، طلسم محاکمه میکنه نه اعدام، طلسم محاکمه میکنه نه اعدام و این یعنی راهی هست، باید راهی وجود داشته باشه....»
در همان زمان متوجه ورودی غار مانند کوچکی کنار صخره شد، با دیدن آخرین پناهگاه برای زنده ماندن، حالت چهرهاش مانند مردهای به یکباره یخ زد. نمیشد، آخرین راه به یقین نمیتوانست این باشد. تازه میفهمید که یک کابوس فقط به مواجهه با مرگی ساده خاتمه نمییابد بلکه به جایی میرسید که دو راهی مرگ و انتخابی بدتر از آن دالانهای ترسناک و پیچ در پیچی شکل میدهند و او را مجبور به انتخاب یکی از دالانها میسازند. جک دقیقا خودش در تجسم دختر بچهای میدید که به جای مواجهه با یک مار، یک سوسک چندش را در یقهاش انداخته باشند و برایش فلسفه بافی کنند که انتخاب سوسک شرایط بهتری را به همراه دارد و این بدون شک به نفع خودش خواهد بود.
همه این افکار در کنار هم باعث شد تا اندک فاصلهی بین او و داس قاتل پر شود و هشدار ثانیههای معکوس را برای انتخاب آخر به حرکت در آورد.
داس قاتل حرکتش را آغاز کرد، در عین حال جک هنو...
کتابهای تصادفی

