رویای کابوس
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
در اتاقکی تاریک آرتور با عجله اطلاعاتی را به یکی از افراد بالا رده ارتش گزارش میداد، اتاق به ظاهر دنج و آرام به نظر میرسید اما به نوع خود استرس آور بود. لامپی کم نور بالای میز قرار داشت و باقی اتاق با هالهای به دور از حواس پرتی و به حالتی ساده شکل میگرفت.
آرتور با شنیدن صحبتهای فرمانده سرش را پایین انداخت، کمی مکث کرد و سپس با چهرهای گرفته جواب داد:
«همینطوره، هیچ اسلحهای روی اونا جواب نمیده بهترین کاری که تو وضعیت الان میتونید انجام بدید اینه که اعلام کنید تا هر کسی احساس میکنه به طلسم مبتلا شده خودش و معرفی کنه و بعد از جمع آوری این افراد همگی تحت مراقبت ویژه ارتش قرار بگیرن.
هر کی وارد کابوس بشه و شکست بخوره تبدیل به موجودات کابوس میشه پس..... قبل از این که تبدیل بشه باید نابودش کنید.»
فرمانده با چشمهای توخالی مدتی به آرتور نگاه کرد، این صحنه مثل این بود که در حالتی غیرممکن لباس بازجو با لباس مجرم و جای مجرم با جای بازجو مبدل شده باشند.
فرمانده آب دهانش را قورت داد و بعد گزیدن لبش، زمزمه کرد:
«یعنی هیچ راهی وجود نداره؟ اصلا این لعنتی از کجا اومده.....»
آرتور وضعیت فرمانده را درک میکرد. در ثانیههای اولیه بیدار شدن کابوس حال خودش هم بهتر از اینها به نظر نمیرسید. در هر صورت این اتفاقی نبود که بتوان از آن فرار کرد و باید هر طور شده با آن کنار میآمدند یا هم میتوانستند نابودی خودشان را بپذیرند و در برابر طلسمی بیرحمتر از چیدمان دنیای خودشان سر خم کنند، وجودشان را به تاریخ بسپارند و به مرور زمان در آن گم شوند.
تنها رویدادی که به هیچ وجه با ذات انسان سازگار نمیشد.....
آرتور بدون تردید چشمانش را بست، آخرین ذرههای مقاومتش را بلعید و با صدایی ثابت پاسخ داد:
«نه هیچ راهی وجود نداره، قوی و ضعیف، من یا شما، خلاصه کنم فقیر و پادشاه. هر کس مبتلا بشه و شکست بخوره مجبوریم از شرش خلاص بشیم، اگه نه..
بعد از اون تنها چیزی که در انتظارمونه همون موجودات لعنتیه که با خودشون مرگ رو مینویسن و نه تنها مینویسنش بلکه برای اثبات اون با خون همهی موجودات زمین امضاش میکنن.
این که از کجا اومده، باور نکردنیه. اما از یک طرف باید بگم با وضعیتی که داریم دیگه بعیده چیزی برای باور نکردن وجود داشته باشه و بشه احتمالی رو نادیده گرفت.
طلسم از یه کتاب منشا گرفته، کتابی به اسم......»
...کتابهای تصادفی
