رویای کابوس
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
در زمان گرفتگی و در هم آمیختگی نور و تاریکی که در کنار هم حاشیه های طلایی و نارنجی رنگ را تدوین می کردند، باد سوزناک پاییزی برگ ها را نوازش و آوای خش خش کنانشان را به گوش طبیعت فریاد می زد.
روی بالکن خانه ای کوچک ,جک به همراه دوستش در روند تکراری هر روز، حالت گرفته ی غروب که به طرز عجیبی با حال و هوای خودش خو گرفته بود را تماشا می کرد.
جک پسری 19 ساله و قد بلند با بدنی معتدل که نه بیش از حد لاغر، نه مثل چوبی خشک به نظر می آمد و نه مثل خمره ای به دو طرف بر آمده بود.
چشم و ابرو های مشکی اش در تقابل با نور بود و ویژگی های خالی از تاریکی صورتش، ظاهری تقریبا چشمگیر را به او می بخشید.
در عوض، آرتور با قدی کوتاه، به راحتی با او متمایز می شد، جثه ی ریزی داشت با پوست شفاف آلابستری و چشم های بی روح و خالی از شوق زندگی که متناسب با پاییز رنگ گرفته بودند.
جک همان طور که با شک چشمانش را می مالید
گفت: «آرتور آسمون رو نگاه، رنگش داره عوض می شه!»
آ...
کتابهای تصادفی

